بررسی شیوه سهل گیرانه در تربیت کودک
یکی از شیوه های نادرست تربیت فرزند، شیوه سهل گیرانه است. در این نوشتار با این شیوه و پیامدهای آن آشنا خواهید شد. با ما همراه باشید.
والدین سهل گیر و شیوه سهل گیرانه
بسیاری از روان تحلیل گران همچون کارن هورنای بر این باورند که سلب آزادی موجب عقده روانی در فرزندان و اختلال در زندگی آینده آنها خواهد شد. زیرا هر خواسته، از نیازی در دورن فرد حکایت می کند و ضرورت دارد که آن نیاز در اولین فرصت تأمین و ارضا شود. چون در صورت سرکوب و ایجاد محدودیت، فرد دچار افسردگی می شود. در واقع همین تمایلات و خواسته های فرزندان، بهترین راهنمای آنان برای رسیدن به سلامت جسمی، روانی و سعادت آنهاست، تا با آزادی کامل و مطلق، برای کسب شادابی جسمی و نشاط روانی حال و آینده خویش تلاش و فعالیت کنند.
بی توجهی به آموزش رفتارهای اجتماعی
مادری که به سهل گیری معروف بود می گفت: در صورتی در دعوای بین فرزندانم دخالت می کنم که سر و صدای زیادی به راه بیندازند و یا اینکه بخواهند به یکدیگر آسیب جسمانی برسانند. البته منظورم سیلی زدن نیست، زیرا به این کار اهمیتی نمی دهم؛ بلکه مثلا اگر یکی از آنها بخواهد بیلچه و یا چیزی نظیر آن را بردارد و به دیگری بزند، آن موقع دخالت می کنم (چون آسیب جسمانی جدی وارد می شود). در سایر موارد به این نتیجه رسیده ام که اگر پشت به آنها بکنم و کاری به کارشان نداشته باشم، خودشان به شکلی قضیه را حل می کنند. (سیرز و همکاران).
پی آمدهای شیوه تربیت سهل گیرانه در تربیت فرزندان
- در نتیجه سهل گیری والدین و آزادی فرزندان، هرج و مرج در روابط اعضای خانواده حاکم می شود و زندگی برای آنها مشکل خواهد بود. افرادی که از تمایلات خود پیروی می کنند، غالبا در عالم خیال به سر می برند و از برخورد با واقعیت های زندگی و اجتماعی که در آن زندگی می کنند، خودداری می ورزند.
- فرزندان این خانواده ها بی بند و بار، لاابالی، سهل انگار، خودخواه و بی هدف هستند، میزانی بر اعمال و رفتار آنها حاکم نیست و در مقابل دیگران احساس مسؤولیت نمی کنند؛ از این رو قادر به ارتباط مطلوب و سازنده با دیگران نیستند و اغلب در زندگی با شکست مواجه می شوند.
- گرچه کودکان خانواده های سهل گیر از استقلال فکری و عملی برخوردار هستند، به سبب هرج و مرج، نوعی تزلزل روحی در آنها به چشم می خورد که بروز رفتارهای اخلاقی نابهنجار را در تعاملات فردی و اجتماعی به دنبال دارد.
- فرزندانی که به شیوه تربیتی سهل گیرانه پرورش یافته اند، به دلیل عادت کردن به آزادی تقریبا مطلق و بی بند و باری، نمی توانند خود را کنترل کنند و در نتیجه به ورشکستگی تربیتی و اخلاقی دچار می شوند. ضعف های تربیتی و اخلاقی نیز به نوبه خود، زمینه بزه کاری در عرصه حیات اجتماعی کودکان را فراهم می کند.
- در بیشتر موارد، تمایلات فرزند با خواسته های دیگر اعضای خانواده تصادم و برخورد کرده، سبب نزاع و درگیری بین آنها می شود.
- از آنجا که در این شیوه تربیتی باید خواسته های فرزندان تأمین شود، روحیه اطاعت از قانون، احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی به حداقل ممکن تنزل می یابد. در واقع فرزندان این خانواده ها به هنجارهای اجتماعی – فرهنگی و اصول و ارزش های اخلاقی چندان توجهی ندارند.
- از آنجا که والدین در این نوع شیوه تربیتی، همیشه در صدد تأمین تمام خواسته های فرزندان هستند، فرزندان تلاش و سختی کار را احساس نمی کنند؛ در نتیجه خود را در کارهای شخصی ناتوان می بینند. این کودکان در زندگی آینده خود، برای برآورده کردن نیاز های شان و تعامل با اجتماع از توانایی لازم و کافی برخوردار نیستند.
- این فرزندان به سبب استفاده نکردن از استعدادهای بالقوه و نهفته خود، معمولا سست عنصر و بی اراده یا حداقل کم اراده اند. به سبب ضعف اراده و احساس ناتوانی، یا نداشتن جرأت رویارویی با مشکلات غیر قابل پیش بینی در زندگی، به تدریج احساس کمتری بر فرزندان (مردان و زنان آینده هستند) چیره شده و این خود منشأ بسیاری از مشکلات و اختلالات روحی- روانی و رفتاری دیگر می شود. تحقیقات نشان می دهد که حمایت بیش از حد والدین از فرزندانشان، مانعی در راه تجربه ناکامی ها و مواجهه با منابع اضطرابی به وجود می آورد و فرصت تحول مکانیزم های دفاعی را از آنها سلب می کند. بعدها وقتی این افراد با فشارهای اجتناب ناپذیر زندگی بزرگ سالانه مواجه می شوند، مکانیزم های دفاعی آنان ضعیف تر از آن خواهد بود که امکان مقابله با اضطراب های ناشی از این موقعیت ها را برایشان فراهم کند. پی آمد ضعیف یا نامتناسب بودن مکانیزم های دفاعی، فروریزی و از هم پاشیدگی آنها خواهد بود. منبع: تقویت نظام خانواده و آسیب شناسی آن، گروه نویسندگان، صص ۳۰۵-۳۰۷، موسسه علمی-پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، سوم، ۱۳۸۸٫