بررسی شیوه سهل گیرانه در تربیت کودک

0 4,258

یکی از شیوه های نادرست تربیت فرزند، شیوه سهل گیرانه است. در این نوشتار با این شیوه و پیامدهای آن آشنا خواهید شد. با ما همراه باشید.

سبک تربیتی سهل انگارانه، زمینه ساز تربیت فرزندانی با شخصیت ضداجتماعی می شود. 

والدین سهل گیر و شیوه سهل گیرانه

در چنین خانواده هایی به فرزندان اجازه می دهند که به خواسته های خود آن گونه که می خواهند دست یابند و آرزوهای خود را برآورده کنند. در این جا به اصطلاح آزادی مطلق حکم فرماست و شعار طرفداران دیدگاه فوق این است که «کسی با کسی کاری نداشته باشد؛ بگذار هر چه می خواهند، انجام دهند». منظور از آزادی چنانچه مصطلح و معمول می باشد این است که هر کس بتواند هر کاری را که میل دارد انجام دهد و دیگری حق دخالت در کار او را نداشته باشد. کسی و یا چیزی نباید مانع فرزندان شده و در کارشان دخالت کند. در یک جمله، والدینی که طرفدار چنین شیوه تربیتی هستند، معتقدند که تمایلات فرزندان، حاکم بر رفتار آنهاست. تمایلات، محور اصلی و مشخص کننده همه فعالیت های فرزندان و حتی والدین است.

بسیاری از روان تحلیل گران همچون کارن هورنای بر این باورند که سلب آزادی موجب عقده روانی در فرزندان و اختلال در زندگی آینده آنها خواهد شد. زیرا هر خواسته، از نیازی در دورن فرد حکایت می کند و ضرورت دارد که آن نیاز در اولین فرصت تأمین و ارضا شود. چون در صورت سرکوب و ایجاد محدودیت، فرد دچار افسردگی می شود. در واقع همین تمایلات و خواسته های فرزندان، بهترین راهنمای آنان برای رسیدن به سلامت جسمی، روانی و سعادت آنهاست، تا با آزادی کامل و مطلق، برای کسب شادابی جسمی و نشاط روانی حال و آینده خویش تلاش و فعالیت کنند.

بی توجهی به آموزش رفتارهای اجتماعی

از دیگر ویژگی های شیوه تربیت سهل گیرانه و والدین سهل گیر، بی توجهی به آموزش رفتارهای اجتماعی است. در این گونه خانواده ها به طور کلی قوانین بسیار محدودی وجود دارد و افراد در برابر اجرای قوانین و آداب و رسوم اجتماعی چندان تنقیدی ندارند. به همین دلیل دخالت پدر در کارهای فرزندان معنا ندارد و هر یک از فرزندان و دیگر اعضای خانواده، هر کاری که بخواهد می تواند انجام دهد. در این نوع خانواده، به تعداد فرزندان و افراد خانواده، نظر و عقیده وجود دارد. حتی در موارد جزئی مثل غذا خوردن، قانون خاص و معینی وجود ندارد و هر یک از اعضا بر اساس قوانین حاکم بر تمایلاتش، شیوه غذا خوردنش را انتخاب می کند؛ نمونه آشکار خانواده سهل گیر را در مثال زیر می توان مشاهده کرد:

مادری که به سهل گیری معروف بود می گفت: در صورتی در دعوای بین فرزندانم دخالت می کنم که سر و صدای زیادی به راه بیندازند و یا اینکه بخواهند به یکدیگر آسیب جسمانی برسانند. البته منظورم سیلی زدن نیست، زیرا به این کار اهمیتی نمی دهم؛ بلکه مثلا اگر یکی از آنها بخواهد بیلچه و یا چیزی نظیر آن را بردارد و به دیگری بزند، آن موقع دخالت می کنم (چون آسیب جسمانی جدی وارد می شود). در سایر موارد به این نتیجه رسیده ام که اگر پشت به آنها بکنم و کاری به کارشان نداشته باشم، خودشان به شکلی قضیه را حل می کنند. (سیرز و همکاران).

پی آمدهای شیوه تربیت سهل گیرانه در تربیت فرزندان

  1. در نتیجه سهل گیری والدین و آزادی فرزندان، هرج و مرج در روابط اعضای خانواده حاکم می شود و زندگی برای آنها مشکل خواهد بود. افرادی که از تمایلات خود پیروی می کنند، غالبا در عالم خیال به سر می برند و از برخورد با واقعیت های زندگی و اجتماعی که در آن زندگی می کنند، خودداری می ورزند.
  1. فرزندان این خانواده ها بی بند و بار، لاابالی، سهل انگار، خودخواه و بی هدف هستند، میزانی بر اعمال و رفتار آنها حاکم نیست و در مقابل دیگران احساس مسؤولیت نمی کنند؛ از این رو قادر به ارتباط مطلوب و سازنده با دیگران نیستند و اغلب در زندگی با شکست مواجه می شوند.
  1. گرچه کودکان خانواده های سهل گیر از استقلال فکری و عملی برخوردار هستند، به سبب هرج و مرج، نوعی تزلزل روحی در آنها به چشم می خورد که بروز رفتارهای اخلاقی نابهنجار را در تعاملات فردی و اجتماعی به دنبال دارد.
  1. فرزندانی که به شیوه تربیتی سهل گیرانه پرورش یافته اند، به دلیل عادت کردن به آزادی تقریبا مطلق و بی بند و باری، نمی توانند خود را کنترل کنند و در نتیجه به ورشکستگی تربیتی و اخلاقی دچار می شوند. ضعف های تربیتی و اخلاقی نیز به نوبه خود، زمینه بزه کاری در عرصه حیات اجتماعی کودکان را فراهم می کند.
  1. در بیشتر موارد، تمایلات فرزند با خواسته های دیگر اعضای خانواده تصادم و برخورد کرده، سبب نزاع و درگیری بین آنها می شود.
  1. از آنجا که در این شیوه تربیتی باید خواسته های فرزندان تأمین شود، روحیه اطاعت از قانون، احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی به حداقل ممکن تنزل می یابد. در واقع فرزندان این خانواده ها به هنجارهای اجتماعی – فرهنگی و اصول و ارزش های اخلاقی چندان توجهی ندارند.
  1. از آنجا که والدین در این نوع شیوه تربیتی، همیشه در صدد تأمین تمام خواسته های فرزندان هستند، فرزندان تلاش و سختی کار را احساس نمی کنند؛ در نتیجه خود را در کارهای شخصی ناتوان می بینند. این کودکان در زندگی آینده خود، برای برآورده کردن نیاز های شان و تعامل با اجتماع از توانایی لازم و کافی برخوردار نیستند.
  1. این فرزندان به سبب استفاده نکردن از استعدادهای بالقوه و نهفته خود، معمولا سست عنصر و بی اراده یا حداقل کم اراده اند. به سبب ضعف اراده و احساس ناتوانی، یا نداشتن جرأت رویارویی با مشکلات غیر قابل پیش بینی در زندگی، به تدریج احساس کمتری بر فرزندان (مردان و زنان آینده هستند) چیره شده و این خود منشأ بسیاری از مشکلات و اختلالات روحی- روانی و رفتاری دیگر می شود. تحقیقات نشان می دهد که حمایت بیش از حد والدین از فرزندانشان، مانعی در راه تجربه ناکامی ها و مواجهه با منابع اضطرابی به وجود می آورد و فرصت تحول مکانیزم های دفاعی را از آنها سلب می کند. بعدها وقتی این افراد با فشارهای اجتناب ناپذیر زندگی بزرگ سالانه مواجه می شوند، مکانیزم های دفاعی آنان ضعیف تر از آن خواهد بود که امکان مقابله با اضطراب های ناشی از این موقعیت ها را برایشان فراهم کند. پی آمد ضعیف یا نامتناسب بودن مکانیزم های دفاعی، فروریزی و از هم پاشیدگی آنها خواهد بود.     منبعتقویت نظام خانواده و آسیب شناسی آن، گروه نویسندگان، صص ۳۰۵-۳۰۷، موسسه علمی-پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، سوم، ۱۳۸۸٫
شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
نظر بدهید

توجه داشته باشید که آدرس ایمیل نمایش داده نمی شود.

توجه داشته باشید پس از تایید نمایش داده می شود