بیماریهای چشم و درمان آن
در قدیم، کحالی یا چشم پزشکی شعبهی خاص داشت و از قدیم این فن از طبابت جدا بود. کحالها در قولقهای چرمی دواهایی داشتند که با انگشت نر و سبابه مقداری از آن را گرفته در چشم مبتلا میریختند. در میل زدن و آب گرفتن چشم
نویسنده: محمد سعید جانب اللهی
در قدیم، کحالی یا چشم پزشکی شعبهی خاص داشت و از قدیم این فن از طبابت جدا بود. کحالها در قولقهای چرمی دواهایی داشتند که با انگشت نر و سبابه مقداری از آن را گرفته در چشم مبتلا میریختند. در میل زدن و آب گرفتن چشم هم ماهر بودند و با کحالهای فرنگ رفته مسابقهی فنی داشتند که اکثر برد با آنها بود. (مستوفی: ۵۲۹/۱) در قدیم مردم حتی برای پیشگیری از چشم درد نیز راهکارهایی میشناختند مثلاً در احمدآباد (هشتگرد) برای پیشگیری از ابتلا به چشم درد در افراد زیر پانزده سال به اصطلاح گوش و نجن (۱) میکردند. یعنی پشت گوش را با اول با مالش دادن بیحس میکردند بعد تیغ میزدند (جانب اللهی، ۱۳۷۲،ب:۲۷).
چشم درد
در لرستان برای دفع چشم درد یا برای زیاد شدن سوی چشم با میل عسل در چشم میکشند (اسدیان خرم آبادی و دیگران: ۲۶۴).
در بافق برای درمان چشم دردهای شدید، دم کردهی گل زوفا و گل گاوزبان میخورند (جانب اللهی، ۱۳۸۴: ۱۱۹).
در میبد شیوههای مختلف زیر را به کار میبندند:
الف. چَشُم (۲) را لای سرگین الاغ ماده گذاشته داخل آتش قرار میدهند. چَشُم میشکفد (میترکد)،مغز آن را بیرون میآورند و پودر میکنند و مقدار کمی از آن را در چشم میریزند.
ب. گرد سفیدی که از مکه میآوردند (گرد پنی سیلین) در چشم میریختند.
ج. گاو زبان، عناب، سپستان، قهوه، تخم گشنیز، نخم خشخاش می سابیدند، شیرهی آن را میکشیدند و میخوردند (تحقیقات میدانی مؤلف، نیز- ماکیان درمانی).
در سیستان چشُم را که تخم گیاه خودرویی است میکوبیدند و آب آن را در چشم میریختند، برای تسکین درد تریاک میکشیدند، جوهر قرمز رنگی نیز بود که در چشم میریختند (جانب اللهی، ۱۳۸۱: ۲۴۱).
در میر جاوه گیاه هرس (۳) را میکوبند و پودر آن را مثل سرمه به چشم میکشند (همان: ۲۴۶).
همچنین برای ورم، بذر دانیچک (۴) را که علف خودرویی است با خمیر و شیر مخلوط کرده روی چشم می بندند (همان: ۲۴۷).
در ایرانشهر
۱٫ مقداری آب قلیان در چشم میریزند.
۲٫ کوبیده برگ ایش ورگ روی آن میگذارند.
۳٫ چشم را با چای غلیظ شستشو میدهند.
۴٫ هر شب قبل از خواب سیب زمینی خام را دو نیمه کرده گرم میکنند و روی چشم میبندد (همان: ۲۵۲).
درخراسان برای درمان درد چشم در روز اول و دوم اقدامی نمیکنند تا به اصطلاح ورآید. روز سوم مقداری تپالهی گاو در آتش میریزند بعد یک تیغهی آهنی روی آتش نگاه میدارند تا سرخ شود. وقتی تیغه سرخ شد اندکی زمه (زاج سفید) و کمی تریاک روی آن قرار میدهند و مجدداً تیغه را روی آتش میگیرند، تا زمه و تریاک روی تیغه بسوزد. آنگاه تخم مرغی را میشکنند زردهی آن را جدا میکنند و سفیدهی آن را همچنان که در پوست است، روی آتش ملایمی (آتش را حتماً باید با تپالهی گاو بیفروزند) نگاه میدارند تا نیم بند شود. پس از آن سفیده را در دستمالی میریزند و آهسته آهسته میفشارند، تا عرق آن در آید، آن وقت سوختهی تریاک و زمه را از روی تیغهی فلزی برداشته با مختصری جوهردانه روی سنگی میسابند و با عرق سفیدهی تخم مرغ و چند قاشق آب مخلوط میکنند و از مایع یا دارویی که به دست میآید برای معالجهی درد چشم استفاده میکنند، به این معنی که هر روز دو یا سه بار چند قطره از آن را با پنبه در چشم می چکانند (شکورزاده: ۲۴۶-۲۴۷). همچنین مقداری شاهدانه و ریشهی مرجان و پرسیاوشان و زاج سفید و مروارید ناسفته را میکوبند، و با سفیداب و آب غوره مخلوط میکنند و با میل به چشم میکشند (همان: ۲۴۷).
در تهران اگر از گرمی باشد، با چای تازه دم میشویند، عرق بید یا کاسنی، آب خیار یا کاهو که تمیز شسته شده میخورند، باید مسهل و غذای سزد و ترش بخورند و اگر از سردی باشد، باید هلیله زرد بکشد، زعفران ساییده در بینی کشیده عطسه بزند، روغن بادام و شکر سرخ بخورد، سفیدهی تخم مرغ بچکاند، زردهی تخم مرغ نیم گرم به پشت چشم اندازد (شهری: ۴۲۱/۵).
در خوزستان دارویی به نام قرمز را کوبیده با آب مخلوط میکنند و به صورت قطره در چشم میچکانند، زنان عارفه (طبیب) با نوک زبان و یا به وسیلهی دستمال چشم را تمیز میکنند (افشارسیستانی، ۱۳۷۰: ۳۲۲).
در لرستان برای معالجهی جوش داخلی، پلک بالای چشم که به چکه (۵)معروف است، گل چقچقه (۶) می گذارند (اسدیان خرم آبادی و دیگران: ۲۶۵؛ نیز – خون درمانی).
در سنگسر مرهم خکیجه (۷) یا هوچو برای درمان چشم درد به کار میرود. برای تهیهی این مرهم پس از گرفتن روغن پیهی بز همچنان که هنوز روی آتش ملایم است اندکی موم و کرهی بی نمک به آن میزنند، سپس ریشهی خکیجه را به داخل آن میریزند و صاف میکنند (اعظمی، ۱۳۵۱: ۵۶) و نیز گردهی کوچکی از نان فطیر را در آب زده روی چشم میبندند (همان: ۵۷)
در الموت دود کندر می دهند، یا سفیدهی تخم مرغ آب پز شده بر روی چشم میگذارند (حمیدی و دیگران، ۱۳۸۴: ۲۳۲).
در دلیجان سنبل الطیب را با گل گاو زبان دم کرده میخورند (نوبان و دیگران: ۲۳۴).
کردها با گل ختمی، تفالهی چای و پیاز درمان میکنند (صفی زاده: ۱۸۰)
در کرمان برای چشم درد افرادی که دارای مزاجهای معتدل هستند، داروی لاجورد می دهند، که برای تهیهی آن لاجورد را میسوزاند و یک مثقال آن را با پنج مثقال چشُم مخلوط میکنند (ستوده: ۷۲).
در شوش دانهای به نام چلچلاوه (۸) که شبیه کنجد است، در شیر یا آب میخیسانند، مادهی چسبناکی به دست میآید، که برای چشم درد مفید است (تراب زاده و دیگران: ۱۳۸).
در ساوجبلاغ اگر دانهای در چشم پیدا میشد، با گیاهی به نام کاردی که همان بالهنگ است درمان میکردند (جانب اللهی، ۱۳۷۲،ب : ۳۰)
و نیز گرده کوچکی از نان فطیر را در آب زده روی چشم میبندند (همان: ۷۲).
در الموت دود کندر میدهند، یا سفیدهی تخم مرغ آب پز شده بر روی چشم میگذارند (حمیدی و دیگران، ۱۳۸۴: ۲۳۲). در دلیجان سنبل الطیب را با گل گاوزبان دم کرده می خورند (نوبان و دیگران: ۲۳۴). کردها با گل ختمی، تفالهی چای و پیاز درمان میکنند (صفی زاده: ۱۸۰). در کرمان برای چشم درد افرادی که دارای مزاجهای معتدل هستند، داروی لاجورد میدهند که برای تهیهی آن لاجورد را میسوزانند، و یک مثقال آن را با پنج مثقال چَشُم (۹) مخلوط میکنند (ستوده: ۷۲). در ساوجبلاغ اگر دانهای در چشم پیدا میشد، با گیاهی به نام کاردی که همان بالهنگ است درمان میکردند (جانب اللهی، ۱۳۷۲، ب:۳۰). در ارمک (روستایی در کاشان) با گیاه چوشون و مامیرون معالجه میکنند. بدین صورت که آن را با زاغ (زاج) میسابند و الک میکنند و به چشم میمالند (آروری: ۷۱).
در باجگیران برای درمان ورم و عفونت چشم سرمه سنگ و یا سرمهای که از سوزانیدن بادام و روغن حیوانی تهیه شده در چشم میریزند. برای چشم درد و قرمزی چشم چای تازه دم و خوش رنگ را روی سکه یک ریالی ریخته و آن را داخل چشم میریختند و یا با چای تازه دم چشم را شستشو میدادند (صالحیان: ۱۸۳).
پیله چشم
در ارمک کاشان برگ انجیر را روی پلک یا التهاب چشم میگذارند (آروری، ص ۷۱) در هزاوه برای درمان پیله چشم سر بیمار را در شکم گوسفندی که تازه سر بریده فرو میبردند (ضیغمی: ۱۶۶) در گیلان جگر سفید گوسفند را بر پلک میبندند (میرشکرایی، ص ۴۷۱) در همدان سنگ مغناطیس و نبات مصری با هم سلایه نمایند و در چشم اندازند (اذکایی، ص ۳۵۵).
گل افتادن چشم
در گیلان:
۱٫ سفید آب دانه را با شیر زن دختر زاییده مخلوط میکنند و دور چشم میمالند تا گرمی چشم برطرف گردد.
۲٫ جوهر سرخ را دور چشم بیمار میمالند، و مقداری از آن را در چشم میریزند تا خون جمع شده در چشم از بین برود.
۳٫ خنکی به بیمار میدهند (پاینده: ۲۶۳).
ورم ملتحمه
در خراسان مخاط چشم جوش بزند، بر میگردانند و با یک حبه قند جوشهای آن را میتراشند (شکورزاده: ۲۴۸).
در راور گریهی مو (۱۰) تجویز میشود (کرباس راوری: ۱۵۶).
در میبد کلفت شدن پلک را از عوارض تراخم میدانستند، که با حبهی قند گوشت زیادی آن را میتراشیدند (تحقیقات میدانی مؤلف).
کم سو شدن
در لرستان سرمه میکشند (اسدیان و دیگران: ۲۶۴).
تراخم
در میبد بامرون (۱۱) یا چَشُم ( که دانهی گیاه و شبیه عدس بود) کف دریا، خون سیاوشون (نوعی صمغ است) تجویز میشد. از عوارض تراخم، مویی بود، به نام موی دزد که در پلک میرویید، و هر چند روز یک بار باید آن را با موچین از جا در میآوردند، هر صبح با چای چشم را میشستند، شب شُش گوسفند روی چشم میگذاشتند، و روز بعد با قند جوشهای پلک را میتراشیدند (تحقیقات میدانی مؤلف).
در سنگسر ریشهی زرشک را میجوشانند، مایع زردرنگی به نام زرد سرب به دست میآید، آن را برای معالجهی تراخم و جوشهای آن پشت چشم میمالند (اعظمی: ۵۶).
در اصفهان چشُم را میکوبیدند، به نرمی سرمه که میشد، در چشم میریختند، مرض را میسوزاند، ضمادی از تریاک و چشُم و لعاب ختمی تهیه کرده شقیقه را ضماد میکردند، یهودیها با قند گوشت زیادی را میتراشیدند (تحقیقات میدانی مؤلف).
گل مژه
در میبد روغن به چشم میزدند (تحقیقات میدانی مؤلف).
در خاش پودر تخمه مردانک (۱۲) در چشم میریزند (جانب اللهی، ۲۵۱: ۱۳۸۱).
در اصفهان پنبه را در آب خطمی و گل پنیرک میخیسانند و داغ آن به موضع مرض میبستند، سر وا می کرد، با روغن بنفشه و گل سرخ نیز چرب میکردند ( تحقیقات میدانی مؤلف؛ نیز – انتقال درمانی؛ فلز درمانی).
در ساوجبلاغ از گیاه کاردی که همان بالهنگ است برای درمان گل مژه استفاده میشد (جانب اللهی، ۱۳۷۲، ب:۳۰).
نزم (۱۳) (قرمز شدن مویرگهای چشم)
در همدان خون سیاوشان و قند عربی تجویز میشود (اذکایی: ۳۵۵).
لکهی چشم
(تورک): ابن سینا برای درمان لکهی سفید چشم داروی قبطی مصری که از داروهای مشهور چشم است و شیاف هندی که هوایی نام دارد و شیاف زرد را بسیار خوب میداند (ابن سینا: ۵/ ۴۷۰). یا اینکه ابر مرده با پشمی را به روغن گل و آب پز عدس آلوده کند و بر چشم گذارند. یا شیر زنان را به گرمی در دیده میچکانند. اگر اینها مفید نبودند شنبلیلهی آب پز و شیاف سپید خوب است (همو: ۳/ ۲۱۰). به عقیدهی جرجانی اگر به سبب زخم آماسی آمده یا بیاید نخست رگ قیفال (رگی است در بازو) زنند و بعد در چشم شیر زنان چکانند. اگر آماس بزرگ باشد و چشم سخت سرخ باشد سپیدهی تخم مرغ اندرو چکانند. آنچه خنکتر باشد و ضمادهای رادع برنهند. و اگر بدین علاج تحلیل نپذیرد کندر سوده با شیر زنان آمیخته در چشم چکانند. و اگر بدین کفایت نباشد آب نانخواه وسع تر و زوفای خشک را آب پز کنند و اسفنجی یا پنبه بدان آب تر کنند و بر چشم نهند و اگر بدین نیز زایل نشود آب ترب در چشم چکانند و پوست ترب و مویز و اندکی سرگین کبوتر بر پشت چشم همی نهند و آن را که به سبب زخم طبقهی ملتحمه دریده باشد زیره و نمک بخایند و آن آب را در چشم چکانند و زرنیخ سرخ بسایند و در آب افکنند و بشویند و آن آب را گرم کنند و صافی کنند قطره قطره از آن آب نیم گرم کرده اندر چشم چکانند طرفه را زایل کند. یا اکلیل الملک و دم الاخوین (خون سیاوشان) و بیخ سوس و زعفران و عدس مقشر با روغن گل و زردهی تخم مرغ ضماد کردن سود دارد (جرجانی: ۳۵۱).
در پزشکی عامیانه نیز در هر منطقه بر حسب پوشش گیاهی موجود درمان خاصی دارند. در سیستان برای درمان آن از هورو و پور استفاده میکنند (افشارسیستانی: ۳۹۸). در یزد ریشهی زرشک را سابیده با سفیده تخم مرغ به هم زده میگذارند خشک شود سپس با کمی نبات سابیده مخلوط کرده در چشم میریزند (همان: ۸۲۶). یا عناب را با هسته کوبیده و در آب جوش میخیسانند سپس آن را میجوشانند آن قدر که آب آن بسیار کم شود، بعد آن را در پارچه میریزند و میفشارند تا آب آن خارج شود، آب به دست آمده را با قطره چکان روزی سه مرتبه به چشم میچکانند لک سفیده مرتفع میگردد. همچنین میتوان پوست هلیلهی زرد را نرم سایید و با گلاب مخلوط کرد و روزی ده قطره، پنج قطره صبح و پنج قطره شب، در چشم چکانید تا لک از بین برود (عطاریزدی: ۱۳۹). در همدان جهت سفیدی چشم اسفرزه را با سفیدهی تخم مرغ داخل کند، این قدر بزند که اسفرزه لعاب بنشیندت و بعد در بشقاب چینی بریزد تا خشک شود بعد آن را بکوبد و سلایه کند، در چشم کشد، سفیدی را ببرد. همچنین برای غبار و لکهی چشم شاهدانج تریاک، رابخت، زاج مکلس، راتیانج، توتیای قلم، انزروت کوفته در چشم کند. یا کف دریا و نوشادر را نرم سابیده میل را با آب دهن تر کرده و در دوای مذکور غوطه داده و چشم را باز نموده و میل دوا را در بالای لکه چند دقیقه نگاه داشته بعد میل را برداشته مریض را یک پهلو بخوابانند و پیالهای از شیر دختر در چشم او بریزند. چنان که جاری شود بعد پنبهای را آهسته در بالای لکهی چشم بکشد پوستی برداشته میشود و صاف و پاکیزه مینماید چشم او دو روز دیگر عکس آن لکه نمودار میشود که باید به حکمت دیگر آن را رفع نمود (اذکائی: ۳۵۴).
در ابیانه برای درمان لکهی سفید داخل چشم به مدت چهل روز آب برنج را که بدون روغن پخته شده پس از آبکش کردن همراه نبات میخورند. علت این مرض را در زنها ناشی از سنگینی چادرشبی میدانند که زنان بر روی سر قرار میدهند (نظر داشلی برون و دیگران: ۴۵۶؛ نیز – جادو درمانی؛ خون درمانی).
آب نزله (۱۴)
در میبد گردگ (۱۵) (اکسید دوزنگ یا گردپنی سیلین). در چشم میریختند (تحقیقات میدانی مؤلف).
سوزش چشم
در ایرانشهر مقداری برگ ایش ورگ میکوبند، و با پارچهی تمیز روی چشم میبندند (جانب اللهی، ۲۵۲: ۱۳۸۱).
آب ریزش چشم
در باجگیران با دم کردهی گل بابونه شستشو میدهند (صالحیان: ۱۸۳). در همدان نبات مصری، جو سوخته، کف دریا را کوبیده همه را سلایه کند و در چشم ریزد (اذکائی: ۳۵۴؛ نیز – درمان با مواد لبنی).
بیرون آوردن مواد خارجی
در خوزستان اگر خاک یا شن وارد چشم شود، چند دانه از گیاه چلچلاوه در چشم بیمار قرار می دهند که خاک یا شن دور آن جمع و به خود جذب کند (افشار سیستانی، ۱۳۷۰: ۳۲۲؛ نیز – درمان با منشأ انسانی).
سبل
از عوارض تراخم مویی بود، به نام موی دزد که در پلک میرویید و هر چند روز یک بار باید آن را با موچین از جا در میآوردند، پولاک مینویسد برای درمان آن قطعهای مدور از ملتحمه را از دور قرنیه چشم بر میدارند. (پولاک، ص ۵۰۲). در همدان خون موش را خشک کرده در چشم کشد. چند بیدستر را سلایه کند و در چشم کشد موی زائد را بکند (اذکائی: ۳۵۵).
خون مردگی
در ارمک کاشان از قطرهی روغن بادام شیرین برای درمان خون مردگی داخل چشم استفاده میشود (آروری: ۷۱).
خال چشم
در ارمک اگر روی پلک باشد سه یا چهار دانه ماش را با دندان جویده و شب روی آن میگذاشتند (آروری: ۷۱).
پینوشتها:
۱٫ gusvanjan.
۲٫ casom.
۳٫ haras.
۴٫ danick.
۵٫ ceka.
۶٫ caqcaqa.
۷٫ xokija یا howcuae نوعی علف صحرایی است که ریشهی سرخ رنگ دارد.
۸٫ celcelava.
۹٫ cesom.
۱۰٫ قطرات مایعی که بر اثر قطع تنه یا شاخهی مو در محل قطع شده بیرون میآید (همان جا)
۱۱٫ bamerun.
۱۲٫ mordanak.
۱۳٫ nezm.
۱۴٫ nazla.
۱۵٫ gardog.
منبع مقاله:
جانب اللهی، محمدسعید، (۱۳۹۰)، پزشکی سنتی و عامیانه ی مردم ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول.