توصیه ای به کارفرمایان آسان گیر: سخت گیری همیشه هم بد نیست
ملایمت به جای سختگیری به طور فزایندهای، به همه ما احساس بهتری میدهد. به عنوان مثال نسبت به رئیس، قاضی، همسر یا معلم «مهربان» وفادارتر هستیم. ما از مدیرانی که اکثر بهانههای کارمندان را رد میکنند، بیزاریم. دانش آموزان به طور معمول ارزیابیهای بهتری را نسبت به اساتید آسانگیر انجام میدهند.
به طور حتم نباید انتظار برقراری ظلم دیکنزی را داشته باشیم، اما ظاهرا در معرض خطر ابتلا به انفعال هستیم. به نظر میآید که روند تعویض سختگیری با ملایمت، از دلایل اصلی سقوط آمریکا است.
تورم درجه
در سال ۱۹۶۰، رایجترین درجه کیفی C بود. اکنون A است و نسبت به سال ۱۹۶۰ سه برابر تغییر کرده است. اما هیچ مدرکی دلیل بر این نیست که دانش آموزان باهوشتر شدهاند. برای مثال، عملکرد SAT اندکی کاهش یافته است.
چرا تورم درجه تا این حد نگرانکننده است؟
دانشآموزانی که با تقلب نمره B یا حتی A را گرفتند، با وجود اینکه تنبل هستند پاداش دریافت میکنند. بنابراین احتمال بیشتری وجود دارد که این دسته از دانشآموزان در آینده تنبل باشند.
این دانشجویان متوسط دارای نمره «A» از دانشجویان شاخصی که نمره A را کسب کردهاند، قابل تشخیص نیستند. این موضوع استخدام بهترین متقاضیان را برای کارفرمایان دشوارتر میکند. البته، GPA تنها یک نقطهی داده محسوب میشو. اما تورم درجه کارمندانی با همکاران ضعیف را تشکیل میدهد، در نتیجه همه کارمندان نسبت به محل کار خود احساس بدتری میکنند. مکانی که تولیدات و خدمات غیرضروری ضعیفی را ایجاد میکند و این در نهایت به مشتری آسیب میرساند.
این مورد همچنین به سهامداران صدمه میزند. نه فقط سرمایه گذار ان بزرگ، بلکه روانشناسان، معلمان، پیمانکاران و غیره سرمایههایی را که به سختی بهدست آوردهاند را سرمایهگذاری میکنند. آنها این کار را با امیدواری به اینکه سرمایهشان صرف کالج، بازنشستگی و غیره میشود انجام میدهند.
ملایمت همچنین باعث میشود، که شرکتها و حتی سازمانهای غیرانتفاعی کمتر به فکر رقابت با سازمانهای خارج از کشور بیافتند و استانداردهای خود را بالاتر ببرند. همین موضوع در آخر منجر به خروج شرکتهای داخلی از تجارت شده؛ از دست دادن شغل و مشارکت در اقتصاد و پایه مالیاتی را به همراه خواهد داشت.
برای کارفرمایان
مدیران بخشهای مختلف و مدیر عاملان نیز در مورد تورم «درجه» در محل کار مقصر هستند. و این اتفاق هنگامی رخ میدهد که مدیران ، ارزیابیهای رضایتبخشی از آنها ارائه میدهند. این شرایط برای کارمندان رده پایین، وخیمتر خواهد بود و به دنبال آن پیامدهای ذکر شده، افزایش مییابد.
در کلاس درس
معلمی که رفتار نادرست خفیفی را تحمل میکند، به احتمال زیاد این ملایمت در رفتار او میتواند ضرری بزرگتر بیانجامد. مدتها پیش، من معلم بودم، مدتی شروع کردم به این فکر که ملایمت عاقلانهتر از سختگیری است. بنابراین به عنوان مثال هنگامی که کودکی در حال صحبت کردن با همکلاسی خود در گوش او زمزمه میکرد، رفتارش را نادیده میگرفتم.
اما این رفتار به سرعت به دیگر همکلاسیها منتقل شد؛ که بچهها میتوانند رفتارهای منفی را تکرار کنند و بنابراین رفتار بچهها در کلاس نامناسب شد. تا اینکه کنترل کردن کلاس بدون فریاد من غیرممکن بود، اما این یک راهحل کوتاه مدت است. من خیلی زود فهمیدم که حد تحمل صفر در پایان، دلپذیرتر است. بعد از آن اولین زمزمهها نگاه اخمآلود من را به همراه داشت.
من همچنین به کلاس توضیح دادم که سختگیری من نباید مفهوم بدی برای آنها داشته باشد. چراکه علت آن این است که به بچهها اهمیت میدهم و میخواهم آنها بهتر بیاموزند. در نهایت از بودن در کلاس احساس افتخار کنند و وقتی خوب رفتار کنند، به هر میزان که در بخشهای مختلف ضعیف باشند با کمک هم میتوانیم همه مشکلات را حل کرده و غیرممکنها را ممکن سازیم. در نتیجه، ما به کارهایی مانند بازنویسی متن موزیکهای، ویزاردآفاوز و الیور ، پرداخته و دورههای طولانی برای کل مدرسه گذاشته شد. و سعی کردیم تا به نفع دانشآموزانم، والدین آنها و کلیه دانش آموزان مدرسه فعالیت کنیم.
در خانه
ملایمت بیشازحد در خانه عاقلانه نیست. به عنوان مثال، شوهری که قول داده ظرفها را بشوید اما «فراموش کرده» است، که غیرقابلتوجیه است؛ بیشتر اوقات نیز فراموش خواهد کرد. فردی که به پارتنر خود «شانس دیگری میدهد»، که از لحاظ جسمی یا روحی از او سوءاستفاده کند، به احتمال زیاد باعث خواهد شد که این رفتار او ادامه داشته باشد. در واقع رفتار او رفتهرفته بدتر میشود. مثال دیگر بچههایی هستند که انرژی بیشتری از شما میگیرند و مدام غر میزنند. در این حالت اگر مورد توجه قرار بگیرند، بیشتر اوقاتتلخی میکنند.
به هیچ عنوان منظور از این بحث تنبیه بدنی نیست. بلکه بهتر است این موارد را انجام دهید. شخص را نادیده بگیرید یا ابراز ناامیدی از رفتار بد او داشته باشید. به او بگویید انجام این کار به سوءاستفاده جسمی یا روانی طرف مقابل منجر میشود. یا در صورت امکان باید به سرعت آن رابطه ترک شود.
تحمل رفتار بد دوستان نیز اشتباه است. به عنوان مثال، اگر شخصی به شما قول تماس داده اما ارتباطی برقرار نکرده است. یا معشوقه ای که برای رسیدن به سر قرار دیر کرده است. شاید عاقلانه باشد که پس از یک اخطار، ضررهای خود در روابطتان را کاهش داده و افرادی را پیدا کنید که احترام بیشتری برای شما قائل باشند.
در سالن دادگاه
قضات ذیصلاح، برای بازگرداندن سریعتر مجرمان به زندگی عادی خود، «مهربانی» نسبت به مجرمین را نسبت به محافظت از مردم در اولویت قرار دادند. در نهایت در عرض ۳ سال شاهد نرخ جرم بالای ۶۸درصد بودیم.
این یک آمار صرف نیست، بلکه این مسئله نشاندهنده انسانهای بیشماری است که قربانی اثرات جنایات خشونتآمیز میشوند، در نهایت از آن رنج میبرند. به عنوان مثال قربانی یک تصادف اتومبیل، نه تنها ضرر مالی بلکه درد روانی آن لحظه سخت را احساس میکند.
مجازات حبس برای فروشندگان مواد مخدر از افراد بیگناه محافظت میکند. به طور کلی خاطیان؛ جان افراد بیشماری از جمله، مصرف کنندگان مواد مخدر، خانوادههایشان، همکاران و قربانیان تصادفات وسایل نقلیه را به خطر میاندازند.
به طور حتم صدور یک حکم همراه با ملایمت، در کوتاه مدت احساس خوبی به همراه دارد. مجرم نیز با خیال راحت بعد از رهایی به خلاف خود ادامه خواهد داد. اما اگر احتمال میداد که مجازات سختگیرانهتری در انتظارش است برای تکرار جرم احتمال کمتری وجود داشت.
همچنین، محکومیت همراه با ملایمت پیامی را به مردم میفرستد که ما بیش از توجه به امنیت شهروندان، مطیع قانون را ارج مینهیم و برای اطاعت از قانون ارزش قائل هستیم.
حرف آخر
در برنامهی طرفداران جنایتکاران، در مورد «حقوق زندانیان» بحث میشود. به عنوان مثال در ارتباط با برخورداری از زندانهای باکیفیت بالاتر، حکمهای کوتاهتر و بسیاری از پروندههای با محکومیت اشتباه خبر میرسد. اینموضوع بر این مطلب دلالت دارد که این اتفاق در جامعه بسیار معمول است. در حقیقت، تنها ۴۵ درصد از جرائم خشونتآمیز که منجر به دستگیری میشوند، محکومیتشان بسیار کمتر از حد انتظار است.
آیا یک جامعه با داشتن چنین نگرش مثبتی نسبت به مجرم بهتر است؟ تا اینکه بگوییم، محققانی که تلاش میکنند تا زندگی خود را نجات دهند، فرد معمولی که سخت کار میکند، یا حتی کسی که در تلاش است تا در شرایطی متوسط به گذران زندگی خود بپردازد؟
واقعاً ستایش استانداردهای بالا مانند، استادان دقیق، آموزگاران، قضات، دوستان و اعضای خانواده؛ نسبت به ستودن، «معلمان خوب»، کارفرمایان بردبار، دوستان صبور، قضات ملایم، کار عاقلانهتری است. انجام این کار زندگی فردی ما را بهبود میبخشد، جامعهای را ایجاد میکند که ما میتوانیم از این که بخشی از آن هستیم احساس افتخار کنیم.
منبع: psychologytoday
منبع:یـــــوکــــن