تربیت اجتماعی در آیه ۹۰ سوره نحل
قرآن کریم، کتابی است آسمانی که هدف از نزول آن تربیت انسان برای توحیدی و الهی شدن است. انسانی که در اجتماع زندگی می کند باید به گونه ای زیست کند که به آسمانی بودنش آُسیب نرساند. با ما همراه باشید تا با راه کار قرآن برای اجتماعی شدن با توجه به آیه ۹۰ سوره نحل، بیشتر آشنا شوید.
سورۀ مبارکۀ نحل آیۀ ۹۰
همانا خداى به داد و نیکوکارى و دادن [حقّ] خویشاوند- صله رحم و نیکى کردن به خویشان- فرمان مىدهد و از زشتکارى و کار ناپسند و ستم و سرکشى باز مىدارد شما را پند مىدهد شاید که یاد کنید و پند گیرید.[۱]
معانی واژگان
بدین معنا که فحشاء در مقابل عدل، منکر در مقابل احسان و بغی در مقابل ایتاء ذی القربی است و می توان معنای هر یک را با متضاد آن فهمید و معنای استعمالی و مراد جدی خدای متعال از این واژگان را می توان از درون خود این آیه به دست آورد.
نویسنده کتاب «متدولوژی تدبّر در قرآن» اینگونه می گوید:
«و این را بیان می دارند که فحش کار زشتی است که از حد گذشته باشد . و عدل ،هماهنگی ، تناسب و انصاف است . احسان نیکی کردن به دیگران و مراعات مردم است و منکر دفع و طرد و انکار و ناخوشایندی از آنهاست . ایتاء ذی القربی همان دستگیری و انفاق به خویشاوندان است با بغی که تجاوز به حقوق دیگران و زیاده طلبی و تعدی است مفهوم متضاد دارد.» [۲]
این برداشت زمانی کامل است که مفاهیم مورد بحث در آیه از منظر واژه شناسان هم بررسی شود. از این رو، واژگان اصلی آیه را مورد بررسی قرار می دهیم.
عدل: در میان فرهنگ های لغتِ عرب زبان، برای این واژه معانی زیر بیان شده است:
در مقابل جور،[۳] کسی که مورد رضایت مردم از لحاظ قول و حکمش باشد،[۴] طریق و راه،[۵] مساوات،[۶] آنچه با نفس تطابق دارد و به نظر نفس درست است و قابل پذیرش،[۷] حد توسط بین افراط و تفریط به صورتی که نه نقصی در آن باشد و نه زیاده ای.[۸]
در این مورد برخی از لغت دانان برای این واژه دو اصل معنایی قرار داده اند که این دو معنا در مقابل هم قرار دارد . این دو معنا به گونه ایست که یکی بر راستی و مقاومت دلالت دارد و دیگری بر کجی و اعوجاج .[۹]
به نظر می آید بهترین معنایی که بتوان برای این واژه بیان کرد، گوهر معنایی عدل است که همانا استواء و برابری است و اگر به راه و طریق هم، عدل گفته می شود از آن روست که میانه جاده نسبت به دو طرف حالت مساوی و برابر دارد. البته عدل به تناسب کاربردهایی که دارد معانی متفاوتی می یابد؛ از آن جمله به کسی عدل می گویند که سخن و داوریش مورد رضایت مردم باشد و شاید بتوان برداشت کرد که رضایت مردم وقتی به دست می آید که شخص درباره همگان به یک گونه برابر داوری کند و سخنش یکسان باشد، البته این برابری باید به تناسب صورت بگیرد.
در زبان فارسی، عدل به معنای حدّ متوسط میان افراط و تفریط و نیز نهادن هر چیز در جای خودش آورده شده است . [۱۰]
علامه مصطفوی (ره) عدالت را دارای سه دسته کاربرد وصفی برای برخی مفاهیم می داند:
- عدالت در رای و اندیشه.
- عدالت در صفات نفسانی به کار برده می شود .
- و در نهایت عدالت در مورد اعمال آدمی که در این مورد شامل وظائف فردی و نیز اجتماعی می شود که به همین معنا در این آیه به کار برده شده است. [۱۱]
کلمه احسان می تواند در موضوعات مادی ، معنوی و در نیز در مورد گفتار و عمل به کار برده شود.[۱۴]خوبی، نیکی، نیکوکاری، بخشش[۱۵] معادل هایی است که در زبان فارسی برای این واژه بیان کرده اند.
با بررسی موارد کاربرد کلمه «احسان» می توان این استعمال را در سه دسته بندی قرار داد:
۱) خوبی و نیکی به دیگران.[۱۶]
۲) کار نیک را به خوبی و کامل انجام دادن. [۱۷]
۳)انجام کارهای نیک و رفتار صالح. [۱۸]
فحشاء: هر امری که موافق حق نباشد [۱۹] ، هر چه که از حدش بگذرد [۲۰] ، هر قباحت و زشتی بسیار [۲۱] ، زشتی در گفتار و عمل [۲۲]، زشتی آشکار[۲۳]معانی است که در میان عرب زبانان، این واژه به آن شهرت یافته است .
در زبان فارسی عمل زشت و نیز بدی ای که از حد خود بگذرد را فحشاء می دانند . [۲۴]
منکَر: هر کاری که عقلها و خردهاى صحیح به زشتى آن حکم می کنند یا اینکه عقلها در زشتى و خوبى آن کار سکوت میکنند، سپس دین و شریعت، بدى و زشتى آنرا بیان میکند،[۲۵] نقیض معروف.[۲۶]
منکر در زبان فارسی به معنای زشت، ناپسند و گفتار و عملی که بر خلاف رضای خدا باشد، معنا شده است .[۲۷]
علامه مصطفوی(ره) در بیان فرق فحشاء، منکر، بغی و زور اینگونه بیان می دارد: «و الفرق بین الفحشاء و المنکر و البغی و الزور:
إنّ الفحشاء: عباره عن شیء فیه قبح بیّن.
و المنکر: کما قلنا إنّه أمر یجهله العقل و یکون غیر معروف عند العقلاء.
و البغی: طلب شدید، و إذا استعمل بحرف على: یدلّ على التعدّى.
و الزور: عدول عن الظاهر فی القلب مع تسویه الظاهر ظاهرا.[۲۸] »
فحشاء را ایشان زشتی آشکار، منکَر امری است که در نزد صاحبان عقل، مورد جهل است و بغی طلب شدید است و وقتی همراه کلمه «علی» قرار گیرد به معنای تجاوز است.
بغی: طلب کردن [۲۹] معنایی است که در اغلب موارد برای این کلمه بیان داشته اند . در این مورد ابن فارس دو معنا را برای این کلمه آورده است ولیکن به نظر می رسد معنای دومی را که برای آن آورده است معنای اصطلاحی است که مورد نظر قرآن بوده و آن عمل نامشروع است.[۳۰]
راغب اصفهانی قایل است که بغی ، اراده کردن و قصد تجاوز نمودن یا در گذشتن از میانی روی است. [۳۱]
علامه مصطفوی(ره)، قایل است که «بغی» بر طلب شدید و اراده بسیار موکد، دلالت دارد. [۳۲]
ستم کردن، تجاوز کردن، فزونی جستن و از حد گذشتن معانی است که برای واژه «بغی» در زبان فارسی بیان شده است. [۳۳]
احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغه، تحقیق و تصحیح :عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، بی تا، ج ۴، ص ۲۴۷٫
در راغب عدالت را مقتضای معنای مساوات دانسته است و این دو را به هم نزدیک می داند و در مقابل عِدل را هم به عَدل نزدیک می داند و این فرق را بیان می دارد که عَدل در چیزی است که با بصیرت و آگاهی درک شده و به کار می رود ولی واژه عِدل در چیزهایی است که با حواس درک می شوند مثل اوزان ، اعداد و پیمانه. (الْعَدَالَهُ و الْمُعَادَلَهُ: لفظٌ یقتضی معنى المساواه، و یستعمل باعتبار المضایفه، و الْعَدْلُ و الْعِدْلُ یتقاربان، لکن الْعَدْلَ یستعمل فیما یدرک بالبصیره کالأحکام، و على ذلک قوله: أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً [المائده/ ۹۵]، و الْعِدْلَ و الْعَدِیلَ فیما یدرک بالحاسّه، کالموزونات و المعدودات و المکیلات)
راغب اصفهانی بعد از بیان موارد کاربرد عدل در قرآن کریم، عدل را بر دو قسم می داند :
الف) عدل مطلق : عدلی که عقل بر خوب بودن آن حکم می کند .
ب) عدلی که وجودش در شریعت به عدالت شناخته می شود و ممکن است در برخی از مواقع این فعل منسوخ شود که از جمله این موارد می توان به قصاص و دیهجنایات اشاره کرد .
علامه مصطفوی; در ادامه معنای لغوی این واژه آشکار بودن را اینگونه توضیح می دهد : آشکار بودن به این معناست که در نزد عرف و شرع، آشکار باشد؛ حتی اگر یک امر باطنی باشد :«و المراد من البیّن و الظهور: ما یکون بیّنا قبحه فی نفسه و معلوما عند العرف و الشرع، و إن کان فی باطن- کما فی:. وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ- ۶/ ۱۵۱٫ قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ- ۷/ ۳۳
أى إذا کانت بیّنه، و قلنا إنّ البیّن ما یکون واضحا و منکشفا.» حسن مصطفوی، پیشین، ج ۹، ص ۳۵-۳۶٫
آیات هم ساختار با آیۀ ۹۰ سوره مبارکه نحل[۱]
روایات مربوط به آیۀ ۹۰ سورۀ مبارکۀ نحل [۲] [۳]
روایات ناظر به فضیلت آیه
در این گونه به آن دسته ای از روایات پرداخته می شود که به بیان فضیلت و اهمیت این آیه اشاره دارند.
الف) در روایتی در کتاب نورالثقلین به نقل از کتاب کافی اینگونه آمده است:
محمد بن یحیى عن أحمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن النضر بن سوید عن یحیى الحلبی عن برید بن معاویه عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام فی خطبه یوم الجمعه الخطبه الاولى: الحمد لله نحمده و نستعینه. و ذکر خطبه طویله و آخرها و یکون آخر کلامه ان یقول: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» ثم یقول: اللهم اجعلنا ممن یذکر فتنفعه الذکرى ثم ینزل.[۴]
این حدیث که مشتمل بر سند صحیحی است، بیان می دارد که امام محمد باقر(علیه السلام) بعد از خطبه های نماز جمعه، این آیه را تلاوت می کردند و بعد از آن، از خدای متعال می خواستند که از یادآوران این آیه باشند و از این یادآوری بهره بگیرند و پس از آن از منبر پایین می آمدند.
ب) در روایتی در نورالثقلین به نقل از مجمع البیان آمده است که عثمان بن مظعون با نازل شدن این آیه و قرائت آن توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله)، اسلام در قلبش وارد شد و جاءت الروایه ان عثمان بن مظعون قال: کنت أسلمت استحیاء من رسول الله (صلى الله علیه و آله) لکثره ما کان یعرض على الإسلام و لم یقر الإسلام فی قلبی، فکنت ذات یوم عنده حال تأمله فشخص بصره نحو السماء کأنه یستفهم شیئا فلما سرى عنه، سألته عن حاله: فقال نعم بینا انا أحدثکم إذا رأیت جبرئیل فی الهواء أتانى بهذه الآیه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» و قرأها الى آخرها، فقر الإسلام فی قلبی و أتیت عمه أبا طالب فأخبرته، فقال: یا آل قریش اتبعوا محمدا ترشدوا، فانه لا یأمر کم الا بمکارم الأخلاق، و أتیت الولید بن المغیره و قرأت علیه هذه الآیه فقال: ان کان محمد قاله فنعم ما قاله، و ان قاله ربه فنعم ما قال، فأنزل الله: «أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى وَ أَعْطى قَلِیلًا» یعنى قوله نعم ما قال، و معنى قوله: «و اکدى» انه لم یقم على ما قاله و قطعه.[۵]
روایات ناظر به معانی واژگان
خرج أمیر المؤمنین (علیه السلام) على أصحابه، و هم یتذاکرون المروءه. فقال: «أین أنتم من کتاب الله؟» قالوا: یا أمیر المؤمنین، فی أی موضع؟ فقال: «فی قوله عز و جل: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ فالعدل: الإنصاف، و الإحسان:التفضل».[۶]
روایت به گونه ایست که می توان آن را جزو روایاتی که در بیان معنای واژگان روایت هست دانست و هم از آن دست روایاتی که در بیان تفسیر آیه هست. در این روایت امیرالمومنین به بیان معنای واژگان «عدل» و «احسان»پرداخته اند. ایشان «عدل» را به معنای انصاف به خرج دادن و «احسان» را به معنای تفضل و بخشش دانسته اند.
روایات ناظر به تعیین مصداق
در این دسته از روایات به بیان مصادیق هر کدام یک از واژگان پرداخته شده است و برخی از این مصادیق می تواند مصداق خاص و برخی می تواند مصداق عام برای این واژگان باشند.
در این روایات مصادیقی که برای هر کدام یک از این واژگان قرار داده اند، عبارت است از:
عدل: ذکر شهادتین، ذکر شهادت بر یکتایی خداوند، ذکر شهادت بر رسالت پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله).
احسان: شهادت بر رسالت پیامبر(صلى الله علیه و آله)، امام علی (علیه السلام).
قربی: دوست داشتن اهل بیت(علیهم السلام)، پذیرش امامت ایشان(علیهم السلام)، حضرت زهرا(سلام الله علیها)، امام حسن و امام حسین و اولاد ایشان (علیهم السلام).
فحشاء، منکر و بغی: سه خلیفه اول ، ولایت این سه نفر و در نهایت کسانی که بر امام خویش خروج کنند.
الف) العیاشی: عن سعد، عن أبی جعفر (علیه السلام): «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» قال: «یا سعد، إن الله یأمر بالعدل و هو محمد (صلی الله علیه و آله) و الإحسان و هو علی (علیه السلام)و إیتاء ذی القربى و هو قرابتنا، أمر الله العباد بمودتنا و إیتائنا، و نهاهم عن الفحشاء و المنکر، من بغى على أهل البیت و دعا إلى غیرنا».[۷]
ب) عن عامر بن کثیر، و کان داعیه الحسین بن علی، عن موسى بن أبی الغدیر، عن عطاء الهمدانی، عن أبی جعفر (علیه السلام)فی قول الله: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى» .قال: «العدل: شهاده أن لا إله إلا الله، و الإحسان: ولایه أمیر المؤمنین (علیه السلام) و ینهى عن الفحشاء: الأول، و المنکر: الثانی، و البغی: الثالث».[۸]
ج) و فی روایه سعد الإسکاف، عنه، قال: «یا سعد إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ و هو محمد (صلی الله علیه و آله)فمن أطاعه فقد عدل وَ الْإِحْسانِ علی (علیه السلام)فمن تولاه فقد أحسن، و المحسن فی الجنه، وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى فمن قرابتنا، أمر الله العباد بمودتنا و إیتائنا، و نهاهم عن الفحشاء و المنکر، من بغى علینا أهل البیت و دعا إلى غیرنا».[۹]
د) الحسن بن أبی الحسن الدیلمی: بإسناده إلى عطیه بن الحارث، عن أبی جعفر (علیه السلام)فی قوله تعالى: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ»قال: «العدل: شهاده الإخلاص، و أن محمدا رسول الله (علیه السلام)و الإحسان: ولایه أمیر المؤمنین (علیه السلام)و الإتیان بطاعتهما ۸و إیتاء ذی القربى: الحسن و الحسین و الأئمه من ولده :وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ و هو من ظلمهم و قتلهم و منع حقوقهم و موالاه أعدائهم، فهو المنکر الشنیع و الأمر الفظیع».[۱۰]
ه) فرات قال حدثنی الحسین بن سعید معنعنا عن أبی جعفر [محمد بن علی] (علیه السلام) قال کنت معه جالسا فقال لی إن الله [تعالى] یقول:«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى» .قال: العدل، رسول الله (صلی الله علیه و آله) و الْإِحْسانِ [أمیر المؤمنین] علی [بن أبی طالب (علیه السلام)] وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى فاطمه [الزهراء] (علیه السلام).[۱۱]
روایات پیرامونی
در برخی از روایاتی که در کتاب های تفسیر روایی آمده است ، روایاتی بیان شده است که به طور غیر مستقیم در مورد آیه می باشند و تا حدودی در فهم و نیز تعیین مصداق می تواند به کار گرفته شود.
در ذیل این آیه نیز روایت هایی آورده شده است که می توان از آنها بهره ای در فهم و نیز جایگاه این اوامر و نواهی در نگاه اسلام یافت.
به عنوان نمونه در روایات سریع ترین شری که خدا جزای آن را می دهد «بغی» است و نیز جامع ادیان الهی «عدل» است.
الف) فی کتاب الخصال عن السکونی عن أبی عبد الله جعفر بن محمد عن أبیه عن آبائه عن على (علیه السلام) قال: تکلم النار یوم القیمه ثلثه أمیرا و قاریا و ذا ثروه من المال، تقول للأمیر: یا من وهب الله له سلطانا و لم یعدل فتزدرده کما تزدرد الطیر حب السمسم و تقول للقاری (الحدیث).[۱۲]
ب) عن جعفر بن محمد عن أبیه (علیه السلام)قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): ان أسرع الخیر ثوابا البر، و ان أسرع الشر عقابا البغی.[۱۳]
ج ) عن ابى مالک قال: قلت لعلى بن الحسین (علیه السلام): أخبرنی بجمیع شرایع الدین، قال: قول الحق و الحکم بالعدل و الوفاء بالعهد، هذه جمیع شرایع الدین.[۱۴]
د) عن أبی جعفر علیه السلام قال: فی کتاب على (علیه السلام): ثلث خصال لا یموت صاحبهن حتى یرى وبالهن: البغی و قطیعه الرحم و الیمین الکاذبه یبارز الله بها، الحدیث.[۱۵]
و) فی کتاب التوحید حدثنا محمد بن القاسم المفسر رضى الله عنه قال:حدثنا یوسف بن محمد بن زیاد و على بن محمد بن سیار عن أبویهما عن الحسن بن على بن محمد بن على الرضا عن أبیه عن جده : عن رسول الله (صلی الله علیه و آله)انه قال: ما عرف الله من شبهه بخلقه، و لا وصفه بالعدل من نسب الیه ذنوب عباده.[۱۶]
کارکرد آیه در تربیت اجتماعی
جدای از آن، آنچه در جامعه بسیار مهم است، حضور «عدل» و «احسان» برای پیشرفت جامعه است و در نبود آن هیچ جامعه با استقامت و دارای برکات پدید نخواهد آمد.
وجود عدل در جامعه باعث می شود، همگان امکان برای رشد داشته باشند و بتوانند با شناخت استعدادهای خود در جامعه که هر کس به اندازه حق خود می تواند بهره مند شود، این استعدادها را شکوفا سازد.
با بودن عدل و عدالت در جامعه کسی از حضور در جامعه و از بین رفتن حق خویش واهمه ندارد و امنیت در آن جامعه حکمفرماست بدون حضور مجری برای برپایی عدل و یا نظارت بر آن.
نقش احسان نیز که امری است برتر از عدل در این میان بسیار کارگشاست.
رویکرد تربیت اجتماعی درتفسیر آیه ۹۰ سوره نحل در المیزان
شاید یکی از بهترین مفسّرانی که به این آیه نگاهی جامع و اجتماعی داشته است ، علامه طباطبایی (ره)است.
از نظر علامه طباطبایی(ره)، مهمترین هدف اسلام، اصلاح جامعه است و اصلاح جامعه، ارتباط مستقیمی با اصلاح فرد دارد . علامه(ره) بر این اساس، مهمترین حکمی که اساس اجتماعی بشر بر آن استوار است را سه حکم عدل ، احسان و ایتاء ذی القربی می داند و از لحاظ اهمیّت هم بر همین ترتیب قائل می باشند.
انسان چون فطرتاً میل به زندگی اجتماعی دارد، اصلاح جامعه منجر به اصلاح فرد نیز می شود؛ به همین جهت اسلام در مقام اصلاح جامعه برآمده تا فرد را در پرتو آن نیز اصلاح کند و این نکته ایست که هیچ نظام غیر اسلامی بدان توجه نکرده و به اهمیّت آن پی نبرده است.
«ابتدأ سبحانه بهذه الأحکام الثلاثه التی هی بالترتیب أهم ما یقوم به صلب المجتمع الإنسانی لما أن صلاح المجتمع العام أهم ما یبتغیه الإسلام فی تعالیمه المصلحه فإن أهم الأشیاء عند الإنسان فی نظر الطبیعه و إن کان هو نفسه الفردیه، لکن سعاده الشخص مبنیه على صلاح الظرف الاجتماعی الذی یعیش هو فیه، و ما أصعب أن یفلح فرد فی مجتمع فاسد أحاط به الشقاء من کل جانب.
و لذلک اهتم فی إصلاح المجتمع اهتماما لا یعادله فیه غیره و بذل الجهد البالغ فی جعل الدساتیر و التعالیم الدینیه حتى العبادات من الصلاه و الحج و الصوم اجتماعیه ما أمکن فیها ذلک، کل ذلک لیستصلح الإنسان فی نفسه و من جهه ظرف حیاته».[۱]
پس از بیان معنای واژگان مشکل این آیه از کتاب مفردات راغب اصفهانی ، علامه(ره) قایل می شود، از میان معانی لغوی که برای این واژگان می توان انتخاب کرد، باید به معنایی توجه کرد که به بُعد اجتماعی آیه ناظر است و تمام معانی، قابل توجه نیست؛ این نکته بسیار مهمی در تفسیر قرآن برای انتخاب معنای واژگان است تا به اشتباه ه معنایی را برای هر واژه ای قبول نکرده و به تاویل آیه منجر نشود.
معنای عدل
نویسنده کتاب، در معنای عدالت به بیان نظر قول راغب اصفهانی پرداخته و پس از تحلیل معنای این واژه از نظر راغب اصفهانی، نظر خود را بیان می دارد.
راغب اصفهانی قائل است که عدل بر دو قسم است:
«و العدل ضربان: مطلق یقتضی العقل حسنه، و لا یکون فی شیء من الأزمنه منسوخا و لا یوصف بالاعتداء بوجه نحو الإحسان إلى من أحسن إلیک و کف الأذى عمن کف أذاه عنک، و عدل یعرف کونه عدلا بالشرع و یمکن أن یکون منسوخا فی بعض الأزمنه کالقصاص و أروش الجنایات و أصل مال المرتد، و لذلک قال: «فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ»، و قال: «وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها» فسمی اعتداء و سیئه.»[۲]
نتیجه سخن راغب اصفهانی که توسط علامه طباطبایی (ره) نقل شده این است که عدل بر دو قسم می باشد: عدلی که عقل حسن و نیکی آن را می فهمد و دسته ای دیگر عدلی است که عقل توان درک آن را ندارد و باید دین در این مورد قدم به میان گذاشته و آن را تبیین کند و ممکن است در زمانی آن را نسخ کرده و حکم آن را بردارد .
راغب در بیان مثالی از آیات قرآن برای معنای دوم، به آیه مورد بحث ما – آیه ۹ سوره نحل- اشاره کرده و عدل در این آیه را به معنای همان عدلی دانسته که عقل توان درک آن را ندارد و شرع به کمک آن می آید.
علامه(ره) در جمع بندی سخن مفردات راغب ، عدالت را میانه روی و اجتناب از دو سوی افراط و تفریط در هر امری می داند. [۳]
و نهایتاً ایشان عدالت را بر دو قسم می دانند : عدالت انسان نسبت به خودش (عدالت فردی )[۴] و عدالت نسبت به دیگران (عدالت اجتماعی).
ایشان مراد از عدالت در آیه را عدالت اجتماعی دانسته و آن را اینگونه تعریف می کند:
« لکن ظاهر السیاق أن المراد به فی الآیه العدل الاجتماعی و هو أن یعامل کل من أفراد المجتمع بما یستحقه و یوضع فی موضعه الذی ینبغی أن یوضع فیه، و هذا أمر بخصله اجتماعیه متوجه إلى أفراد المکلفین بمعنى أن الله سبحانه یأمر کل واحد من أفراد المجتمع أن یأتی بالعدل، و لازمه أن یتعلق الأمر بالمجموع أیضا فیکلف المجتمع إقامه هذا الحکم و تتقلده الحکومه بما أنها تتولى أمر المجتمع و تدبره.»[۵]
آثار اجتماعی «احسان»
نویسنده کتاب المیزان فی تفسیر القرآن ، بیان می دارد که معنایی که در مورد عدل بیان شد که رویکرد اجتماعی در آن بود، در اینجا هم به همان گونه است و باید معنایی را انتخاب کرد که از آن احسان به غیر برداشت می شود؛ به این معنا که خیر و نفع را به دیگران برساند و خیر دیگران را به بیشتر تلافی کند و بدی ایشان را به بدی کمتر .
از جمله آثار احسان، در زندگی اجتماعی، برگشتِ آثارِ آن نیکی به خود احسان کننده است :
« و الإحسان على ما فیه من إصلاح حال من أذلته المسکنه و الفاقه أو اضطرته النوازل، و ما فیه من نشر الرحمه و إیجاد المحبه یعود محمود أثره إلى نفس المحسن بدوران الثروه فی المجتمع و جلب الأمن و السلامه بالتحبیب.»[۶]
معنای واژه «ایتاء ذی القربی»
علامه طباطبایی(ره)، «ایتاء ذی القربی» را یکی از مصادیق احسان می داند، چرا که جدای از احسان در اجتماع، نمی توان نسبت به این جمعه کوچک یعنی خانواده بی توجه بود و احسان در این جامعه کوچک، منجر به احسان در جامعه بزرگتر خواهد شد .
ایشان قائل هستند که ذی القربی در این موارد فرد نیست، بلکه جنس خویشاوندان است و عنوانی است عام که شامل تمامی خویشاوندان می شود ، گرچه در برخی از تفاسیر ، مراد از ذوی القربی، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و منظور از ایتاء ذی القربی ،دادن خمس است .[۷]
معنای واژگان «فحش» ، «منکر» و «بغی »
علامه(ره) با پذیرش معنایی که راغب اصفهانی در کتاب الفاظ القرآن خویش آورده است قائل می شود که : «فحش» کردار و گفتار زشتی است که از حد خویش گذشته، «منکر» آنچه در جامعه متروک است یا به خاطر زشتیش یا به خاطر جرم و گناه بودنش و کلمه «بغی» به معنای طلب است که در عرف چون طلب همراه با زور و تعدّی است و در معنا یک گونه استعلاو استکبار به دیگران در آن خوابیده است، مورد سرزنش است . [۸]
آثار «فحش» ، «منکر» و «بغی » در زندگی اجتماعی
علامه (ره) در ذیل این بخش از آیه قائل می شود که موارد سه گانه ای که در آیه مورد نهی قرار گرفته است، از لحاظ مصداق غالباً یکی است ولیکن نهی در آیه متعلق به عنوان آن شده است به خاطر هر عنوانی که به همراه خود دارند چرا که هر فعلی که یکی از سه عنوان زیر را داشته باشد در اجتماع باعث شکاف عمیق میان اعمال اجتماعی صادره از اهل اجتماع می شود و نیز باعث به هدر رفتن نیروهای اجتماعی می شود.
این اتفاق نیروهای اجتماعی را نیز از بین برده و باعث از هم گسیختگی وحدت عمل شده و اجتماع انسانی را از هم می پاشند، هر چند که در ظاهر سالم و به گونه ای بر روی پای خود ایستاده است.
« فالنهی عن الفحشاء و المنکر و البغی أمر بحسب المعنى باتحاد مجتمع تتعارف أجزاؤه و تتلاءم أعماله لا یستعلی بعضهم على بعض بغیا، و لا یشاهد بعضهم من بعض إلا الجمیل الذی یعرفونه لا فحشاء و لا منکرا و عند ذلک تستقر علیهم الرحمه و المحبه و الألفه و ترتکز فیهم القوه و الشده، و تهجرهم السخطه و العداوه و النفره و کل خصله سیئه تؤدی إلى التفرق و التهلکه.» [۹]
بند پایانی آیه
آنچه از نگاه علامه (ره)می توان به دست آورد، این است که ایشان نگاه کاملاً اجتماعی به آیه داشته و این آیه را مهمترین حکم برای جامعه می داند.
جمع بندی
دو اصل مهمی که یکی از آن بر اوامر الهی (عدل، احسان، ایتاء ذی القربی) اشاره دارد و دیگری بر نواهی الهی (فحشاء، منکر و بغی). به بیان دیگر، خدای متعال جامعه ای را پایدار می داند که به عدل و احسان توجه کند، هر کس به دنبال برپایی این دو باشد و آن را به عنوان یک امر الهی بر دوش خود واجب بداند تا جامعه ای سالم و صالح شکل بگیرد که کسی به دنبال ظلم به دیگری نباشد و«ایتاء ذی القربی» را به عنوان بخشی از احسان بدان توجه کند و از پدید آمدن فحشاء، منکر و بغی که موجب از بین رفتن زندگی اجتماعی و در نهایت آسیب رسانی به زندگی فردی انسان است به دور باشند.
به دور بودن هم بدین معناست که نه خود آلوده به این معاصی شوند و نه اجازه بدهند این مسائل توسط دیگران پدید آید؛ چرا که زندگی اجتماعی به هم پیوسته است و آسیب های آن همگانی سوز.
بهمین جهت اسلام در اصلاح اجتماع اهتمامى ورزیده که هیچ نظام غیر اسلامى به پاى آن نمىرسد، منتها درجه جد و جهد را در جعل دستورات و تعالیم دینى حتى در عبادات از نماز و حج و روزه مبذول داشته، تا انسانها را، هم در ذات خود و هم در ظرف اجتماع صالح سازد.)