افعال مجهول در قرآن
از مشهورترین مواضع نحوی حذف فاعل، در فعل مجهول است. دوری جستن از امر بیهوده بر متکلم بلیغ لازم است.هرگاه در کلام قرینه و امارهی لفظی یا معنوی بر مقصود وجود داشت
اغراض افعال مجهول در قرآن چیست؟
از مشهورترین مواضع نحوی حذف فاعل، در فعل مجهول است. دوری جستن از امر بیهوده بر متکلم بلیغ لازم است.هرگاه در کلام قرینه و امارهی لفظی یا معنوی بر مقصود وجود داشت، ذکر آن کلام معلوم،از درجه اعتبار یک سخنگوی آشنا با اسالیب بیان می کاهد، کاربرد فعل مجهول و حذف فاعل در این اسلوب گفتاری، که تقریباً در همه زبانهای زندهی دنیا متداول است علاوه بر صرفه جویی زبانی و پرهیز از بیهوده گویی، فواید دقیق تری نیز دارد که با استمداد از آیات قرآن و کلام فصیح عربی می توان، در دو بخش چنین بیان کرد:
1.دلایل معنوی
1ـ1.اعلام وقوع فعل بر مفعول و عدم تعلق غرض گوینده به فاعل که وی چه کسی است، بی فایده بودن ذکرفاعل را توجیه می کند، به عبارت دیگر هدف از کلام، صرفا اعلام وقوع فعل است نه آن که فعل از وی صادر شده است مانند قول خدای تعالی:
اذا حییتم بتحیة فحیوا بأحسن منها أوردّوها(نساء،4/86) فرمان الهی بر این تعلق گرفته است که هر وقت مسلمانی مورد تحیت و درودی قرار گرفت، مثل آن سلام یا بهتر از آن را پاسخ دهد و فرد سلام کننده به هیچ وجه مورد توجه شارع مقدس نمی باشد، مسلمان یا کافر، بزرگ یا کوچک، سواره یا پیاده، از خواص یا عوام، دانشمند و کامل یا نادان و جاهل، پس آنچه در این خطاب به صیغهی مجهول مورد نظر است، مخاطب سلام واقع شدن است نه سلام کننده، از این رو غرضی در ذکر فاعل وجود ندارد.
اذا قیل لکم تفسّحوا فی المجالس فافسحوا (مجادله،58/11) عمل به یک کار اخلاقی مورد تأیید آیین الهی، در جامعهی اسلامی، قطع نظر از این که آمِر که باشد، خوب و پسندیده است، از این رو فرمود: هرگاه به شما گفته شود بهمجلس وسعت بخشید و به تازهواردها جا دهید اطاعت کنید.
1ـ2. معلوم و آشنا بودن فاعل در نزد مخاطبان و شهرت چشمگیر آن: از جمله دواعی حذف فاعل است، ذکر فاعل معروف موجب دلزدگی و ملالت در کلام می گردد.
آن گاه که خدای تعالی مؤمنان حق جوی را به هنگام شنیدن بانگ اذان ظهر، بپاداشتن نماز جمعه فرا می خواند که کارهای روزمره و کسب و تجارت را فرونهاده و در اجابت این دعوت الهی بشتابند.
یا أیها الّذین آمنوا إذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر اللّه وذروا البیع (جمعه،62/9) پس آن گاه با حذف فاعل و به کارگیری اسلوب مجهول در شأن این نمازگزاران آشنا وبدون خطاب مستقیم به آنها با کلامی دلنشین می فرماید:فاذا قضیت الصّلاة فانتشروا فیالأرض وابتغوا من فضلاللّه (جمعه/10)
1ـ3. نامشخص بودن فاعل: در پاره ای از موارد آن چه گوینده را به،بکارگیری صیغهی مجهول و حذف فاعل فرا می خواند، چیزی جز ندانستن نام فاعل و عدم آشنایی قبلی با وی نمیباشد، آن گاه که خانواده ای مالباخته، پریشان و مضطرب به پاسگاه امنیتی شهر، پناه آورده و سرآسیمه می گوید:سُرِقَ البَیتُ ، واقعا سارق را نمی شناسد تا نام وی را بر زبان جاری ساخته، خود را هر چه زودتر از این نگرانی و رنج و اندوه برهاند، و مانند قول خدای تعالی:
من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا (اسراء،17/33)
1ـ4. پنهان نگه داشتن نام فاعل از دیگران: مانند این که در مجلسی، گوینده ای فردی را مورد خطاب قرار داده و بگوید: جَاء او ذَهب، و از این کلام فرد معینی مورد نظراو باشد، نام وی را به جهات اخلاقی یا امنیتی از دیگران پوشیده نگاه می دارد.
1ـ5. ترسیدن از فاعل: گاه به جهت حفظ جان و آبرو، متکلم بلیغ از ذکر نام فاعل با وجود آن که به خوبی وی را می شناسد خودداری کرده و فعل را به صورت مجهول میآورد، چون در شرایطی قرار دارد که ایمن از آزار وی نمی باشد، لذا میگوید:
ضُرِبَ فلان یا شُتِمَ الامیرُ.
1ـ6. نگران فاعل بودن: در شرایطی، مشخص شدن نام کنندهی کاری و گویندهی کلامی، احتمال تعقیب و مجازات وی از طرف نیروهای مزاحم، وجود دارد، از این رو گویندهی خردمند و حکیم و آشنا با اسالیب بلاغی از ذکر نام صریح فاعلـ اگر چه امکان دارد خود او باشدـ خودداری کرده و فعل را به صیغهی مجهول بیان می نماید و می گوید:
کُتبَ أو قِیلَو آن گاه که شرایط مساعد گشت و وقت اظهار فرا رسید و بیم و خوف موجود بر فاعل برطرف گردید، نام فاعل را آشکارا بر زبان می راند.
1ـ7. حفظ آبرو: از جمله دواعی به کارگیری صیغهی مجهول و پنهان داشتن نام فاعل در یک کلام شایستهی ادبی، رعایت حرمت و احترام افراد مؤمن و پوشیده نگاه داشتن لغزش های ریز اخلاقی به جهت متنبه کردن غیر مستقیم و پیشگیری از جری و گستاخ نمودن افراد و اشاعهی فحشا است. این است که گویندهی بلیغ به حکم «هر راست نشاید گفت» در میان جمع، آن عمل منکر را به شخص مشخصی نسبت نمی دهد و می گوید: عُمل ذلک المنکر،تا ضمن حفظ آبرو، مجال برای جبران مافات و پرهیز از تکرار باشد.
1ـ8. تعظیم فاعل: گاه با حذف فاعل از روساخت جمله عظمت کار و در پی آن عظمت فاعل ثابت گردد، و فعل مجهول دلالت بروجود یک فرماندهی توانا می کند که به فرمانش، کارها بی هیچ تردید و بدون فاصله انجام می پذیرد، مانند قول خدای تعالی:
وغیض الماء وقضی الامر (هود،11/44) تعبیرات این آیه به قدری دلنشین و در عین کوتاهی، گویا و زنده و با تمام زیبایی، آن قدر تکان دهنده و کوبنده است که به گفتهی جمعی از دانشمندان علوم بلاغی این آیه از فصیحترین آیات قرآن، به حساب میآید، هرچند همهی آیات قرآن دارای مرتبهی عالی فصاحت و بلاغت و در سر حد اعجاز است، و بعضی بیستویک صنعت ادبی زیبا برای این آیه بر شمرده اند،1 پس از آن که قوم لجوج و ملحد نوح، اندرزهای این پیامبر الهی را که آنها را به توحید و یکتا پرستی و اخلاق انسانی فراخواند، نپذیرفتند و دست از کفر و شرک برنداشتند، و به عذاب الهی که همانا پرشدن همه زمین از آب ـ به قدرت الهیـ بود، هلاک گشتند، تنها یک قدرت عظیم می توانست، این حجم بسیار از آب را برطرف سازد، تا زمین دوباره، بستری امن برای زندگی گردد. این است که آن کار بزرگ با فرمانی کوبنده و به صیغهی مجهول از قادری معلوم صادر شد: قیل یا أرض ابلعی ماءک ویا سماء أقلِعی(هود/44) و دیری نپایید که: غیض الماء وقضی الامر، و به طور طبیعی معلوم است که تصور وقوع آن کار بزرگ جز از توانای شکست ناپذیر امکان ندارد و وهم وعقل به فاعلی جز آن عظیم متوجه نشود، و پس از این فرمان بود که: هلک من جفَّ القلم بهلاکه ونجا من سبق العلم بنجاته.
قضی الامر الّذی فیه تستفتیان(یوسف،12/41) یاران یوسف در زندان خوابهای شگفتی دیدند، که از تعبیر آنها در ماندند از این رو پریشان و مضطرب رو به یار راستگوی خود، یوسف نمودند و از او خواستند که با تعبیری صادق آنها را از این محنت برهاند، یوسف به امداد غیبی رؤیای آنها را تأویل کرد و با صیغهی مجهول به آنهایی که از تأویل خواب خود و آیندهی دشوار و مبهم روبروی خود در فکر فرو رفته بودند، مشکل بودن چنین کاری را به آنها یادآور شد، تا در کار وی و صحّت آن هیچ تردیدی به خود راه ندهند و فرمود: قضی الامر الّذی فیه تستفتیان.
اذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظُلموا وانّ اللّه علی نصرهم لقدیر (حج،22/39)
گاهی چون صیغهی مجهول مُشعِر به تعظیم فاعل است، قرائت به صیغهی مجهول بر معلوم ترجیح داده می شود مانند قول خدای تعالی: والّذین یؤمنون بما انزِل الیک (بقره،2/4)
1ـ9. دفع فاعل موهوم: در آیهی فغلبوا هنالک وانقلبوا صاغرین وألقی السّحرة ساجدین (اعراف،7/119ـ120) که مربوط به خنثی شدن کید فرعونیان بهوسیله انداختن عصای موسی است آنجا که با پرتاب این عصا، آن مار عظیم، همهی وسایل دروغین آنها را به سرعت در برگرفت و حق آشکار گشت و آن چه آنها ساخته بودند باطل شد، در این هنگام ممکن بود این تصور پیش آید: که علت شکست این توطئهی دشمن، صرفا عصا یا قدرت موسی بوده است نه خدای قادر متعال، لذا برای دفع این خیال موهوم، به صیغهی مجهول فرمود: فغلبوا هنالک وانقلبوا صاغرین. و ازسوی دیگر در همین آیه، به سجده افتادن ساحران را نیز به صیغهی مجهول بیان داشته است تا اشاره به این امر باشد که ایشان با وجود ادّعای بسیار در تخصّص و فنّ خویش، و با وعده و وعیدهای بسیار، در پی مشاهدهی جلوه های قدرت الهی در آن لحظه توان از کف داده و همه بی اختیار به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار جهانیان، پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم: وألقی السّحرة ساجدین.
1ـ10. در مقام نفرین: از جمله مواضعی که در قرآن از اسلوب مجهول استفاده شده است، در مقام نفرین ـ دُعاء علیه ـ است، مانند قول خدای تعالی: قتل الخراصون (ذاریات،51/10) از بین اسالیب نفرین در قرآن که عبارت است از:
فعل لازم مانند: تبّت یدا أبی لهب و تبّ (مسد،111/1) و مصدر جانشین فعل مانند: وقیل بُعداً للقوم الظَّالمین (هود،11/44) و فعل مجهول مانند: غلّّت ایدیهم ولعنوا بما قالوا (مائده،5/64) کاربرد فعل مجهول در نفرین بسیار کوبنده تر است: فقتل کیف قدّر.ثمّ قتلکیف قدّر (مدثر،74/20) زمخشری می گوید:
از شدیدترین نفرین های عرب تعبیر «قُتِلَ» است زیرا قتل نهایت شدت مصائب دنیا و رنج های آن است.2
1ـ11. تکریم یا تحقیر مفعول: در اسلوب قرآنی به مواردی برخورد میکنیم که با وجود آن که ذکر فاعل مورد توجه است لیکن به جهت یک فایدهی مهمتر، فاعل حذف شده است، در این آیه بنگرید:
یسقون من رحیق مختوم (مطففین،83/25) بهجهت تکریم مقام بهشتیان، بهشت بهگونهای طراحی شده است،که همه مأکولات و مشروبات بهراحتی در دسترس است، نه زحمتی برای چیدن میوه ها در کار است و نه مشکلی برای نزدیک شدن به درختان پربارش قطوفها دانیه (حاقه،69/23) و نه زحمتی برای نوشیدن انواع نوشیدنیها بلکه بهبهشتیان در کمال عزت و احترام از شراب زلال دست نخوردهی سربسته می نوشانند. و از آن سوی به جهت تحقیر دوزخیان و چون خود با میل، سوی نوشیدنیهای ناگوار مهیاشده برای آنها نمیروند بهآنها از چشمههای فوقالعاده سوزان مینوشانند: تسقی من عین آنیه (غاشیه،88/5) و چه فرق است میان این دو نوشاندن.
1ـ 12. حفظ زبان از آلوده شدن بهنام ناپاک فاعل بد کردار: از دیگر دواعی بلاغی حذف فاعل است، گاه کار یک فاعل و به تبع آن وجود وی، چنان قبیح و زشت و پلید است که گویندهی بلیغ حتی از ذکر نام وی، و آلوده کردن زبان خود بهنام وی خودداری میکند چرا که کار، آنقدر ناجوانمردانه است که «تقشعر منه الابدان»، پس در کلامی موجز می گوید: قُتل علی او قُتل حسین.
1ـ 13. عنایت به مفعول: فاعل رکن اصلی کلام و مفعول از نظر نحویان فضله (زیادی) است، و اصل در فاعل، تقدیم و درمفعول تأخیر است، و این اصل درست است زیرا فاعل که رکن اصلی است توجه قبل از هر چیز به آن است و تا نیامدن آن، وجود هر رکن دیگر کم ثمر بنماید، لیکن در پاره ای از بیانها لازم افتد که عنایت به مفعول بیش از حد قیاسی آن باشد، پس به جای این که گفته شود نصر زید عمروا، می گویند: عمروا نصر زید و اگر عنایت بیش از این به جمله باشد، ساختار جمله را به گونه ای آورند که گویا مفعول، ربّّ الجمله است و از حد فضله بودن تجاوز کرده است، پس می گویند: عمرو نصره زید، سپس بهرتبهی آن افزودند وضمیر مفعولی را نیز حذف می کنند و بیان میکنند و عمرو نصر زید و ا گر عنایت بهمفعول حتّی بیش از فاعل باشد، فاعل را لفظاً و مضمراً ا ز روساخت کلام حذف میکنند و فعل را برای مفعول بنا میکنند و بدین گونه فعل مجهول ساخته میشود: نُصِر عمرو.
1 ـ 14. عظمت واقعه: این غرض معنوی در حذف فاعل به خوبی در اسلوب بیانی قرآن مشاهده می شود، آن گاه که خدای تعالی حوادث قیامت را برای انسانها به تصویر می کشد، حوادث بزرگی که در پی آن کوه و زمین با همه سختیش به لرزه درآید و آسمان با همهی بلندیش شکافته شود، ستارگان و خورشید پرفروغ ، تیره و تاریک شود. بیان این وقایع عظیم به صیغهی مجهول علاوه بر این که مشعر بر عظمت واقعه از سوی فاعلی معلوم است، موسیقی مناسب و آهنگی متناسب با این حوادث، به کلام بخشیده است، این احوال قیامت بهگونهای فکر و ذهن انسان را مشغول می سازد که اساسًا به فاعل توجّّه پیدا نمی کند و فایده ای در ذکر آن وجود ندارد، کاربرد صیغهی مجهول در بیان حوادث قیامت فراگیر و عام بوده و تقریبا برای بیان همه مشاهد، از ابتدا تا انتها آمده است:
اذا زلزلت الارض زلزالها (زلزله،99/1)
فاذا النّّجوم طمست. و اذا السّماء فرجت. واذا الجبال نسفت (مرسلات،77/ 8 ـ10)
واذا الشّمس کوّرت (تکویر،81/1)
فاذا نفخ فی الصور نفخة واحدة (حاقه،69/13)
واذا النفوسزوّجت واذا المؤده سئلت بأی ذنب قتلت واذا الصّحف نشرت (تکویر/7 ـ 10)
ووضع الکتاب وجیء بالنبیین و الشهداء (زمر،39/69)
فأمّّا من اُوتی کتابه بیمینه فیقول هآؤم اقرؤوا کتابیه (حاقه/19)
ووفّیت کلّ نفس ما عملت (زمر/70)
واما من اُوتی کتابه بشماله فیقول یا لیتنی لم اوت کتابیه (حاقه/25)
واذا الجحیم سعّرت (تکویر/12)
وسیق الّذین کفروا الی جهنّّم زمرا حتّی اذا جاؤوها وفتحت أبوابها (زمر/71)
تسقی من عین آنیة (غاشیه/5)
وسقوا ماء حمیما (محمد،47/15)
وازلفت الجنّّة للمتقین (ق،50/31)
وسیق الّذین اتّقوا ربّهم الی الجنّة زمرا حتّی إذا جاؤوها وفتحت أبوابها (زمر/73)
یسقون من رحیق مختوم (مطففین،83/25)
2. دلایل لفظی
2ـ 1. ایجاز: اگر چه شاید بتوان گفت درهمهی موارد حذف فاعل به دلیل معنوی، ایجاز و اختصار نیز در نظر بوده است، لیکن گاه قصد ایجاز پررنگ تر است، مانند: لمَّا فازَ السّابقَ کُوفِئَ، یعنی کافأتِ الحکومهُ السّابق. و مانند قول خدای تعالی:
انعاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به (نحل،16/126) اگر خواستید مجازات کنید فقط به مقداری که به شما تعدّّی شده کیفر دهید.
2ـ 2. به تناسب سجع یا فاصله: من طابت سریرته حمدت سیرته، یعنی حمد النّاس سیرته، لیکن اسلوب فعل معلوم به موسیقی کلام اخلال وارد می نمود. و مانند: من حس عمله عرف فضله.
2ـ 3. تصحیح نظم: مانند قول اعشی:
علّقتهـا عـرضـاًو علّقت رجـلا غیری و علّق أخری غیرها الرّجل
در این بیت سه فعل مجهول وجود دارد و فاعل ـ خدا ـ به جهت علم به آن و به جهت تصحیح نظم، حذف شده است و اگر فاعل را ذکر میکرد و می گفت: علّقنی اللّه ایاها و علّق اللّه رجلا غیری و علق اللّه اخری ذلک الرجل، هر آینه نظم کلام دچار اختلال میشد.*
* برگرفته از مجله بینات » بهار 1381 – شماره 33 » نویسنده: نجفی، سید رضا
منبع: پایگاه حوزه، شماره 19998