علت سپردن پیامبر به دایه در سن کودکی و تهدید جانی ایشان از طرف یهود

0 377

 اینکه مورخان علت این عمل را، نامساعد بودن آب و هوای مکه، وبکر بودن آب و هوای خارج مکه، فصاحت و بلاغت اهل بادیه، یا کمبود شیر آمنه، مادر پیامبر(ص) و یا وجود برخی بیماری ها از قبیل طاعون، وبا و دلایلی دیگر ذکر کرده اند، کمی دور از ذهن است!
ضمن اینکه می دانستند پیامبر اسلام از نسل اسماعیل دیگر فرزند حضرت ابراهیم است و در حالی که انبیای یهود همه از نسل اسحاق بودند.
جای سؤال است که قبر ایشان به چه مناسبتی در آن منطقه می باشد؟ آنچه که در تاریخ وجود دارد، این است که ایشان با کاروان تجارتی از مکه به سمت شام می رفتند و بین راه هم خریدوفروش می کردند.
با توجه به این جریان، بعید نیست که یهود با وجود شکست در این توطئه، در توطئه بعدی موفق به ترور عبدالله در سفر تجارتی شام می شود و تصور می کند که در نقشه خود موفق بوده است.چکیده ماشینی

 اینکه مورخان علت این عمل را، نامساعد بودن آب و هوای مکه، وبکر بودن آب و هوای خارج مکه، فصاحت و بلاغت اهل بادیه، یا کمبود شیر آمنه، مادر پیامبر(ص) و یا وجود برخی بیماری ها از قبیل طاعون، وبا و دلایلی دیگر ذکر کرده اند، کمی دور از ذهن است!
ضمن اینکه می دانستند پیامبر اسلام از نسل اسماعیل دیگر فرزند حضرت ابراهیم است و در حالی که انبیای یهود همه از نسل اسحاق بودند.
جای سؤال است که قبر ایشان به چه مناسبتی در آن منطقه می باشد؟ آنچه که در تاریخ وجود دارد، این است که ایشان با کاروان تجارتی از مکه به سمت شام می رفتند و بین راه هم خریدوفروش می کردند.
با توجه به این جریان، بعید نیست که یهود با وجود شکست در این توطئه، در توطئه بعدی موفق به ترور عبدالله در سفر تجارتی شام می شود و تصور می کند که در نقشه خود موفق بوده است.

چکیده ماشینی

تاریخ انتشار : 1398/8/28

بازدید : 1926

سوال

علت سپردن پیامبر به دایه در سن طفولیت چه بوده است؟ آیا درست است که این به خاطر حفظ جان پیامبر بوده است؟

پاسخ

 اینکه مورخان علت این عمل را، نامساعد بودن آب و هوای مکه، وبکر بودن آب و هوای خارج مکه، فصاحت و بلاغت اهل بادیه، یا کمبود شیر آمنه، مادر پیامبر(ص) و یا وجود برخی بیماری ها از قبیل طاعون، وبا و دلایلی دیگر ذکر کرده اند، کمی دور از ذهن است!

چون اگر سنت اهل مکه این بوده که فرزندان خود را به خاطر آب و هوای مکه به دایه ی بیرون از شهر بسپارند، باید امام علی(ع)، عقیل، جعفر و حمزه را نیز به دایه می سپردند، در حالی این گونه نبود. یا اگر علت به دایه سپردن پیامبر(ص) بی شیری آمنه بود، پس چرا بیش از مدت دوران شیر خوارگی حضرت(ص) یعنی تا پنج سالگی پیامبر(ص) نزد حلیمه ماند؟

و وجود بیماری هم در مکه به اثبات نرسیده، و درمنابع معتبر نیامده است. واینکه بادیه نشین ها فصیح تر باشند هم، مسلم نیست.

بلکه امر بر عکس بوده و معمولا مردم شهر فصیح تر از بادیه نشین ها هستند. پس علت؛ خطری بود که از جانب یهود، وجود مطهر رسول اکرم(ص) را تهدید می کرد!

یهودیان بنی اسرائیل گزارش دقیق از علایم پیامبر آخرالزمان را از پیامبران بنی اسرائیل مخصوصا از حضرت موسی(ع) پرس و جو کرده بودند.

یهودیان کسانی بودند که در هنگام پرس وجو، تمام جزئیات را می پرسیدند، که پدرش کیست؟ در کجا؟ کی به دنیا خواهد آمد؟ و علایم ظاهری و..

حتی آیات سوره بقره در مورد گاو بنی اسرائیل، خود گواه بر جزیی نگری و دقت نظری آنهاست. یهود طبق تعاریفی که از پیامبر آخر الزمان شنیده بودند، او را برای دین خود، خطری مهم می دانستند.

و می دانستند که در آینده نزدیک دینش جهانی خواهد شد و موجودیت آنها را به خطر خواهد انداخت، ودر کل، از ظهور ایشان خوف داشتند.

ضمن اینکه می دانستند پیامبر اسلام از نسل اسماعیل دیگر فرزند حضرت ابراهیم است و در حالی که انبیای یهود همه از نسل اسحاق بودند. یهود انتقال پیامبری و نبوت را از نسل اسحاق به نسل اسماعیل بر نمی تافتند.

برای این ادعا شواهدی در تاریخ می یابیم:

شاهد اول جریان هاشم جد پیامبر و عبدالمطلب است. داستان از این قرار است که باتوجه به اینکه برنامه اول یهود در این زمینه که در مجموعه اقداماتشان مفهوم می شود، مانع شدن در راه ظهوراسلام، با جلوگیری از به دنیا آمدن پیامبر اسلام(ص) بود.

همان طور که می دانیم قبر جد اعلای پیامبر اکرم (ص)، جناب هاشم در غزه فلسطین است. و غزه فلسطین را (غزةالهاشم) هم می گویند.(۱)

جای سؤال است که قبر ایشان به چه مناسبتی در آن منطقه می باشد؟ آنچه که در تاریخ وجود دارد، این است که ایشان با کاروان تجارتی از مکه به سمت شام می رفتند و بین راه هم خریدوفروش می کردند.

یکی از مراکز خریدوفروش مدینه بود. در آن جا جناب هاشم به عنوان رئیس کاروان تجاری که برای مدینه سود فراوانی داشت، مهمان شخصی می شد که رئیس مدینه و در ضمن، رئیس خزرج بود.

از طرفی خزرجی ها در کنار یهودی ها زندگی می کردند و به این سبب، اطلاعات مربوط به پیامبر اسلام(ص) از بین یهودی ها به خزرجی ها منتقل می شد.

بر اساس آن اطلاعات، رئیس مدینه به هاشم پیشنهاد می کند که شما داماد ما شوید و در پی این پیشنهاد، دخترش سلماء را به ازدواج وی درمی آورد.

زمانی که کاروان برای تجارت از مدینه به سمت شام حرکت می کند، جناب هاشم به همسرش می گوید:

تو از ازدواج با من پسری به دنیا می آوری و من هم احتمالاً از این سفر جان سالم به در نمی برم؛ اگر برنگشتم، مراقب باش تا یهودی ها فرزند متولد شده را نبینند، وگرنه او را خواهند کشت.

جناب هاشم به سمت شام رفت و همان طور که عدم برگشتش را پیش بینی کرده بود (چون می دانست که تحت تعقیب است) از آن سفر برنگشت.

البته از دنیا رفتنش نمی تواند به سبب مریضی باشد، زیرا کسی که مریض است برای تجارت ۱۰۰۰ کیلومتری نمی رود.

۹ سال پس از آن، کاروان تجاری مشابه ای به سمت شام رفت، که رئیس آن برادر هاشم، جناب مطّلب بود. مطّلب هم مهمان همان خانه رئیس خزرجیان می شود.

در آن جا می بیند که بچه ای با بقیه بازی می کند و در بازی کُشتی بر آن ها غلبه پیدا کرده و می گوید من بچه ی هاشم هستم.

زمانی که از قضیه پرس وجو می کند، در گفتن استنکاف می کنند؛ اما بالأخره به ما وقع پی برده و تصمیم می گیرد که آن بچه را به همراه خود ببرد.

در تاریخ اختلاف است که با توافق بچه را از آن جا می برد یا به زور؟ به اعتقاد ما توافقی بوده و اکراهی بودنش ساختگی است.

مطّلب بچه را به مکه آورد و به همه گفت که این، برده من است؛ و به این ترتیب، فرزند هاشم به عبدالمطّلب(برده مطّلب) معروف شد.

به همین روال بود تا این که عبدالمطّلب بزرگ شده و فاش می شود که او برادرزاده مطّلب است نه بنده او.

پس از آن، عبدالمطّلب به سیادت رسیده و رئیس قوم می شود، و به این ترتیب از گزند یهودیان در امان می ماند.(۲)(۳)

شاهد دوم وفات پدر پیامبر جناب عبدالله در سفر تجارتی بوده است. و این هم مانند وفات هاشم جد ایشان، مشکوک به نظر می آید. چرا که بعید نیست یهود با توجه به علائمی که از پیامبر و پدران و نسب وی داشتند، به جان ایشان سوء قصد کرده باشند. ضمن اینکه نمونه ای از این سوء قصد را به جان جناب عبدالله در تاریخ داریم. شیخ عباس قمی در کتاب کحل البصر فی سیره سیدالبشر به نقل از ازهار بستان الناظرین می نویسد که روزی جناب عبدالله پدر گرامی پیامبر برای شکار خارج شد و نود حبر از احبار یهود با وی روبرو شدند و با شمشیر های مسموم قدص ترور و کشتن پدر گرامی پیامبر را داشتند وهب ابن عبد مناف (جد مادری پیامبر) وقتی جریان را دیده بود به کمک عبدالله شتافته بود. وی می گوید در آن حال مردانی را دیدم که به مردان این دنیا شباهت نداشتند و آمدند و از عبدالله در مقابل آن هادفاع کردند و آن ها را شکست دادند.

این داستان از یک بعد نوعی فضیلت برای پدر پیامبر محسوب می شود اما مساله اصلی حمله احبار یهود برای کشتن عبدالله پدر پیامبر است. واقعا علت این کار چه بوده است که یهود آن هم احبار و علمای یهود قصد جان عبدالله پدر پیامبر را داشتند؟ آیا جز این است که آن ها همان طور که قرآن اشاره کرده پیامبر را همچون فرزندان خودکاملا می شناختند و به تبع آن از اجداد و پدران پیامبر را هم کاملا می شناختند برای همین با کشتن پدر پیامبر تصمیم داشتند از تولد پیامبر جلوگیری کرده و مانع تولد پیامبر و در نتیجه انتقال پیامبری از نسل اسحاق به نسل اسماعیل گردند؟

با توجه به این جریان، بعید نیست که یهود با وجود شکست در این توطئه، در توطئه بعدی موفق به ترور عبدالله در سفر تجارتی شام می شود و تصور می کند که در نقشه خود موفق بوده است. اما غافل از آن که قبل از این سفر تجاری نطفه پیامبر منعقد شده بود. برای همین وقتی پیامبر اسلام به دنیا آمدند، پدرشان را ندیدند و پدرشان قبل از تولد ایشان درگذشته بود.

شاهد سوم زمانی است که پیامبر در سن طفولیت خود به همراه کاروان تجاری به شام می روند و در بین راه بحیراف راهب مسیحی، با دیدن علائم نبوت در پیامبر، ابوطالب را از بردن پیامبر به شام باز می دارد و ابوطالب طبق توصیه بحیرا، پیامبر را به مکه بر می گرداند.

بنابراین توطئه یهود برای جلوگیری از تولد و یا پیامبری پیامبر اسلام همواره وجود داشته است. بنابراین وقتی ایشان متولد می شود عبدالمطلب با علم به این خطراتی که جان ایشان را تهدید می کرد پیامبر را از مکه دور می کند و ایشان را به دایه ای به نام حلیمه سعدیه می سپارد. چون آنان درصدد از بین بردن پیامبر(ص) در سن طفولیت بودند، که به دایه سپردن پیامبر(ص) از حیث امنیتی راهی بود، که از وجود پیامبر(ص) حفظ می شد.

تا از این طریق، او را دور از چشم اغیار در سرزمینی دور محافظت کند. چون مکه شهر توریستی و تجاری بود، از این رو ورود و خروج افراد مشکوک و شرور و غریبه به آن آسان است و حساسیت ایجاد نمی کند و مردم شهر به حضور غریبه ها عادت کرده بودند، و ربودن و ترور کردن فردی به آسانی امکان پذیر است.

فلذا چاره را در آن دیدند تا به این بهانه پیامبر(ص) را از شهر خارج سازند و به محل امنی که بر اهل کتاب ناشناخته بود،[چون آنها در مکه دنبال پیامبر(ص) بودند و می دانستند که او در مکه مبعوث خواهد شد و تا هجرت به مدینه در آنجا خواهد بود] به قبیله ی کوچک چادرنشین که رفت و آمد افراد غریبه به راحتی قابل کنترل و شناسائی می باشد و اگر کسی به آنجا تردد داشته باشد، فوراً معلوم می شود، کیست و چه هدفی را دنبال می کند، بفرستند.

ولی در شهرهای بزرگ و مخصوصاً تجاری، کنترل و شناسائی افراد غریبه و تردد آنها و فهمیدن اهدافشان امکان پذیر نمی باشد و شاید برای رد گم کردن اگر کسی می پرسید:

محمد کجاست؟

می گفتند: به خاطر بی شیری مادرش او را به دایه سپردیم و بی شیری مادر پیامبر(ص) حقیقت ندارد و اگر به خاطر بی شیری بود، در مکه مرضعه می گرفتند، مخصوصاً با علاقه ای که آمنه به تنها یادگار شوهر جوانش داشت، چگونه ممکن است او را به خاطر شیر از خود دور کرده و در مدینه به یک قبیله بادیه نشین بسپارند؟

شاهد دیگر بر این ادعا یعنی خطر یهود، نقلی از حلیمه سعدیه که می گوید:

《..به من خبر رسید که گروهی غریبه با لباس های عجیب، در حالی که سراغ کودک قریشی را می گرفتند، دیده شدند، تا اینکه محمد(ص) را پیدا کرده، و وی را وارسی بدنی می کردند!

از این واقعه به شدت نگران شدم و محمد(ص) را نزد کاهنی بردم تا در این باره حکم کند.

کاهن پس از شنیدن سخنان محمد(ص)، هشدار داد که او در آینده دین مردم را تغییر خواهد داد.

من نگران تر شدم و تصمیم گرفتم، برای حفظ جان محمد(ص) از دست دشمنان، او را به نزد مادرش در مکه بازگردانم.》

منابع:

۱)بحارالانوار مجلسی، ج۱۵، ص۳۴۱

۲)سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۱۲

۳)تاریخ صحیح اسلام عربشاهی، ج۱، ص۱۱۵

۴)دروس تاریخ تطبیقی استاد طائب

5)السیرة النبویة ابن هشام، ج۱، ص۱۴۶

6)انساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۶۳

 

شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
نظر بدهید

توجه داشته باشید که آدرس ایمیل نمایش داده نمی شود.

توجه داشته باشید پس از تایید نمایش داده می شود