آثار آسیب زای خیانت زناشویی
آثار آسیب زای خیانت زناشویی
خیانت زناشویی یکی از علل گسستگی خانواده است که می تواند آثار جبران ناپذیری بر روابط همسران و نیز والدین و فرزندان داشته باشد. برخی بر این نظر هستند که همسر خیانت کار، جایی برای بخشش ندارد. با ما همراه باشید تا با آثار آسیب زای خیانت زناشویی بیشتر آشنا شوید.
آثار آسیب زای خیانت زناشویی
خیانت زناشویی می تواند زمینه ساز گسست خانواده باشد.
آثار آسیب زای خیانت
مشاهدات بالینی و تحقیقات تجربی، هر دو مؤید آثار مخربی هستند که معمولا برملا شدن رابطه بر روی یک زوج می گذارد. در خصوص افرادی که به تازگی متوجه رابطه همسر خود شده اند (و آنها را همسر آسیب دیده، می نامیم)، در پژوهش های مختلف، دسته وسیعی از تأثیرات عاطفی و رفتاری منفی به ثبت رسیده است از جمله خشونت همسر، افسردگی، فکر خودکشی، اضطراب حاد و نشانه هایی شبیه به اختلالات فشار روانی پس آسیبی (PTSD) به ثبت رسیده است.
[رفتارهای همسر خیانت دیده]
در این قبیل موانع، از سوی همسران آسیب دیده مواردی چون احساس خشم نوسانی، ضعف و درماندگی، حس قربانی شدن و حس تنها ماندن را بیان می نمایند (آبراهامز اسپرینگ، ۱۹۹۶: اتکینز، باوکام و جاکوبسون، ۲۰۰۱؛ بیچ، جوریلس و ألیری، ۱۹۸۵؛ براون، ۱۹۹۱؛ کانو و الیرى، ۲۰۰۰؛ گوردون، باوکام و إسنایدر، ۲۰۰۴؛ لاسترمن، ۱۹۹۸: پیتمن، ۱۹۸۹؛ ریبستاین و ریچاردز، ۱۹۹۳).
همانند واکنش های مشاهده شده در اختلالات فشار روانی پس آسیبی (PTSD) (که در آثار افرادی نظیر رسیک و کلهون (۲۰۰۱) می توان مشاهده نمود)، آنها همچنین اظهار می دارند که فرض های اساسی مرتبط با همسر مشارکت کننده در رابطه خود و رابطه شان (نظیر اینکه مثلا همسر باید قابل اعتماد باشد و یا اینکه رابطه زناشویی یک حریم امن محسوب می شود) نقض شده است. که این امر موجب خرد شدن و از بین رفتن باورهای اصلی لازم برای شکل گیری امنیت عاطفی می شود.
همسران آسیب دیده با مسئله نقدان کنترل بریک آینده غیرقابل پیش بینی دست به گریبان هستند و آن را به طرق زیر و با تعجب یا فریاد ابراز می نمایند: «تو دیگه اون آدمی که من می شناختم نیستی؛ تو دیگه اون آدمی که من فکر می کردم می شناختمش نیستی» و یا «چطور تونستی همچین کاری بکنی؟ فکر می کردم که آدم قابل اعتمادی هستی».
با توجه به این وضعیت غیرقابل پیش بینی و نیز اعتماد فروریخته، فرد آسیب دیده نوعا دیگر قادر به ادامه رابطه زناشویی نیست، حتی اگر رابطه نامشروع خاتمه یافته باشد. مادامی که همسر آسیب دیده درک درستی از چرایی وقوع رابطه نداشته باشد، نمی تواند به همسر خود این اطمینان را داشته باشد که مجددا باعث آسیب و رنجش وی نمی شود. در صورت عدم وجود یا شکل گیری این درک درست (در همسران آسیب دیده)، همسران مشارکت کننده در خیانت (یعنی آن هایی که در رابطه شرکت داشته اند) به احتمال زیاد افرادی آسیب رسان و حتی بدخواه دیده می شوند که حتی چهره و صدای آنها می تواند محرکی برای بروز احساساتی رنج آور نظیر اضطراب، آشفتگی، خشم، افسردگی و شرمساری باشد.
همانند واکنش های مشاهده شده در اختلالات فشار روانی پس آسیبی (PTSD) (که در آثار افرادی نظیر رسیک و کلهون (۲۰۰۱) می توان مشاهده نمود)، آنها همچنین اظهار می دارند که فرض های اساسی مرتبط با همسر مشارکت کننده در رابطه خود و رابطه شان (نظیر اینکه مثلا همسر باید قابل اعتماد باشد و یا اینکه رابطه زناشویی یک حریم امن محسوب می شود) نقض شده است. که این امر موجب خرد شدن و از بین رفتن باورهای اصلی لازم برای شکل گیری امنیت عاطفی می شود.
همسران آسیب دیده با مسئله نقدان کنترل بریک آینده غیرقابل پیش بینی دست به گریبان هستند و آن را به طرق زیر و با تعجب یا فریاد ابراز می نمایند: «تو دیگه اون آدمی که من می شناختم نیستی؛ تو دیگه اون آدمی که من فکر می کردم می شناختمش نیستی» و یا «چطور تونستی همچین کاری بکنی؟ فکر می کردم که آدم قابل اعتمادی هستی».
با توجه به این وضعیت غیرقابل پیش بینی و نیز اعتماد فروریخته، فرد آسیب دیده نوعا دیگر قادر به ادامه رابطه زناشویی نیست، حتی اگر رابطه نامشروع خاتمه یافته باشد. مادامی که همسر آسیب دیده درک درستی از چرایی وقوع رابطه نداشته باشد، نمی تواند به همسر خود این اطمینان را داشته باشد که مجددا باعث آسیب و رنجش وی نمی شود. در صورت عدم وجود یا شکل گیری این درک درست (در همسران آسیب دیده)، همسران مشارکت کننده در خیانت (یعنی آن هایی که در رابطه شرکت داشته اند) به احتمال زیاد افرادی آسیب رسان و حتی بدخواه دیده می شوند که حتی چهره و صدای آنها می تواند محرکی برای بروز احساساتی رنج آور نظیر اضطراب، آشفتگی، خشم، افسردگی و شرمساری باشد.
[آثار روانی خیانت زناشویی]
این قبیل پیامدهای نامطلوب، تنها به همسران آسیب دیده محدود نمی شود. در بین همسران درگیر در رابطه نیز واکنش های مشابهی نظیر افسردگی، میل به خودکشی و اضطراب حاد پیامدهایی شایع هستند- به ویژه هنگامی که افشا یا برملا شدن خیانت منجر به جدایی زناشویی و یا تهدید به طلاق می شود. مستندات شخصی ما و نیز برخی شواهد تجربی حاکی از آن هستند که قطع نظر رسیدن رابطه زناشویی به جدایی با طلاق در زوج هایی که در برابر خیانت واکنش نشان می دهند، در مقایسه با زوج های دچار اختلال زناشویی که رابطه نامشروع در آنها گزارش نشده است، میزان بالایی از تعارضات شدید و پرخاشگری لفظی یا جسمی مشاهده می شود (گوردون، هیمن و اسلپ، ۲۰۰۶).
در مواردی که کودک یا کودکانی وجود دارند، تأثیرات منفی پریشانی والدین اغلب منجر به بروز پیامدهایی نامطلوب در بین بچه ها نیز می شود که این امر احتمال بروز افسردگی یا گوشه گیری، اختلال در عملکرد اجتماعی، عملکرد نامطلوب تحصیلی و دسته ای از مشکلات رفتاری را افزایش می دهد.
در مواردی که کودک یا کودکانی وجود دارند، تأثیرات منفی پریشانی والدین اغلب منجر به بروز پیامدهایی نامطلوب در بین بچه ها نیز می شود که این امر احتمال بروز افسردگی یا گوشه گیری، اختلال در عملکرد اجتماعی، عملکرد نامطلوب تحصیلی و دسته ای از مشکلات رفتاری را افزایش می دهد.
[پیامدهای خیانت زناشویی بر دیگر اعضای خانواده]
پیامدهای خیانت می تواند برای کل اعضای خانواده آسیب زا باشد. با توجه به در نظر گرفتن رابطه به عنوان یک آسیب بین فردی، بررسی و مطالعه متون مرتبط با واکنش های آسیب زا و بخش بین فردی می تواند در نحوه طراحی و سازماندهی یک برنامه درمانی، موثر و مفید واقع شود. آن دسته از برنامه های درمانی که برآمده از نظریه های مرتبط با آسیب های روانی هستند عموما در این موارد مفید واقع می شوند. تمرکز صحیح مراجعان بر آسیب روانی ایجادشده، مواجهه مجدد آنها با خاطرات مربوط به آسیب روانی ایجادشده، کمک به زوج در بازسازی طرحواره های بنیانی در خصوص نحوه رفتار اطرافیان و کسب شناختی تازه از توان کنترل پیامدهای آن خاطرات باید صورت گیرد. (برای مثال، جناف بالمن، ۱۹۸۹؛ رسیک و کلهون، ۲۰۰۱).
نکته جالب آنست که این قبیل موضوعات در مداخلات درمانی مبتنی بر بخشش که به تازگی طراحی و ارائه شده اند، انعکاس یافته اند. مطالعات نشان داده اند که مداخلات درمانی مبتنی بر بخشش که توسط درمانگر، با هدف کمک به چارچوب بندی مجدد و آگاهانه مسئله خیانت بین فردی و کسب شناخت بیشتر از علل وقوع این آسیب روانی در میان زوج ها انجام می شوند در افزایش میزان بخشش افراد شرکت کننده در برنامه درمانی و ارتقا سطح عملکرد روانی فردی و زوجی أنها سودمند و موثر هستند (برای مثال، فریدمن و إنرایت، ۱۹۹۶ ورتینگتون، ۲۰۰۵).
همانند رویکردهای آسیب محور، تمرکز اصلی در فرایند درمانی در اکثر نظریه های مبتنی بر بخشش نیز بر تغیر شناخت و فهم افراد از علل وقوع خیانت و بازسازی و ارائه یک معنای جدید از رخداد تجربه شده است (برای مثال، انرایت و گروه مطالعات رشد انسانی، ۱۹۹۱؛ گوردون و باوکام، ۱۹۹۸؛ روئه و همکاران ۱۹۸۹). علیرغم وجود برخی تفاوت ها، اکثر نظریه های بخشش به طور نسبی در تعریف و تعیین محصول نهایی بخشش، هماهنگ و همخوان هستند و سه عامل مشترک در آنها مشاهده می شود: (الف) کسب دیدگاهی متعادل تر از فرد خاطی و رخداد تجربه شده، (ب) کاهش میزان عاطفه منفی در قبال فرد خاطی و در صورت امکان افزایش میزان دلسوزی و مهربانی و (ج) گذشتن از حق تنبیه و مجازات بیشتر فرد خاطی.
تا امروز و به جز در برخی موارد استثناء تأکید اصلی متون پژوهشی مرتبط با آسیب روانی و بخشش، بر آن نوع مداخلات درمانی بوده است که در آنها فقط فرد، هدف درمان بوده است (برای مثال، دی بلاسیو، ۲۰۰۰؛ هارگریو، ۱۹۹۴). اما آنچه عمدتا مورد بررسی قرار نگرفته این است که چگونه می توان به بهترین نحو فرایند بازیابی را مفهوم سازی و تعریف نمود و اینکه چه نوع مداخلات درمانی ویژه را باید در مقابله با آسیب روانی بین فردی از یک دیدگاه مبتنی بر زوج دنبال نمود. بدین منظور، رویکرد تلفیقی پیشنهادی ما، برای کمک به بازیابی و بهبودی زوج ها از خیانت، دربرگیرنده نقاط قوت دو نوع رویکرد درمانی برای اختلالات رابطه زناشویی است که به صورت تجربی اثبات و تأیید شده اند: زوج درمانی شناختی- رفتاری (CBCT) و زوج درمانی بینش گرا (IOCT). در بخش بعدی، به اختصار به تدابیر درمانی برآمده از هر یک از این رویکردها پرداخته و نقش هر یک از آنها را در درمان زوج هایی که با مسائل مرتبط با خیانت روبه رو هستند تشریح می نماییم.
نکته جالب آنست که این قبیل موضوعات در مداخلات درمانی مبتنی بر بخشش که به تازگی طراحی و ارائه شده اند، انعکاس یافته اند. مطالعات نشان داده اند که مداخلات درمانی مبتنی بر بخشش که توسط درمانگر، با هدف کمک به چارچوب بندی مجدد و آگاهانه مسئله خیانت بین فردی و کسب شناخت بیشتر از علل وقوع این آسیب روانی در میان زوج ها انجام می شوند در افزایش میزان بخشش افراد شرکت کننده در برنامه درمانی و ارتقا سطح عملکرد روانی فردی و زوجی أنها سودمند و موثر هستند (برای مثال، فریدمن و إنرایت، ۱۹۹۶ ورتینگتون، ۲۰۰۵).
همانند رویکردهای آسیب محور، تمرکز اصلی در فرایند درمانی در اکثر نظریه های مبتنی بر بخشش نیز بر تغیر شناخت و فهم افراد از علل وقوع خیانت و بازسازی و ارائه یک معنای جدید از رخداد تجربه شده است (برای مثال، انرایت و گروه مطالعات رشد انسانی، ۱۹۹۱؛ گوردون و باوکام، ۱۹۹۸؛ روئه و همکاران ۱۹۸۹). علیرغم وجود برخی تفاوت ها، اکثر نظریه های بخشش به طور نسبی در تعریف و تعیین محصول نهایی بخشش، هماهنگ و همخوان هستند و سه عامل مشترک در آنها مشاهده می شود: (الف) کسب دیدگاهی متعادل تر از فرد خاطی و رخداد تجربه شده، (ب) کاهش میزان عاطفه منفی در قبال فرد خاطی و در صورت امکان افزایش میزان دلسوزی و مهربانی و (ج) گذشتن از حق تنبیه و مجازات بیشتر فرد خاطی.
تا امروز و به جز در برخی موارد استثناء تأکید اصلی متون پژوهشی مرتبط با آسیب روانی و بخشش، بر آن نوع مداخلات درمانی بوده است که در آنها فقط فرد، هدف درمان بوده است (برای مثال، دی بلاسیو، ۲۰۰۰؛ هارگریو، ۱۹۹۴). اما آنچه عمدتا مورد بررسی قرار نگرفته این است که چگونه می توان به بهترین نحو فرایند بازیابی را مفهوم سازی و تعریف نمود و اینکه چه نوع مداخلات درمانی ویژه را باید در مقابله با آسیب روانی بین فردی از یک دیدگاه مبتنی بر زوج دنبال نمود. بدین منظور، رویکرد تلفیقی پیشنهادی ما، برای کمک به بازیابی و بهبودی زوج ها از خیانت، دربرگیرنده نقاط قوت دو نوع رویکرد درمانی برای اختلالات رابطه زناشویی است که به صورت تجربی اثبات و تأیید شده اند: زوج درمانی شناختی- رفتاری (CBCT) و زوج درمانی بینش گرا (IOCT). در بخش بعدی، به اختصار به تدابیر درمانی برآمده از هر یک از این رویکردها پرداخته و نقش هر یک از آنها را در درمان زوج هایی که با مسائل مرتبط با خیانت روبه رو هستند تشریح می نماییم.
نویسنده: پاول ر. پلوسو
پربازدیدترین:
منبع: کتاب «پیمان شکنی» (مداخلات درمانی برای بحران های زناشویی)