کارکردهای خانواده (حمایت و مراقبت)
کارکردهای خانواده (حمایت و مراقبت)
از اولین نیازهای انسان که از آغازین روزهای زندگی همراه او است، بحث مراقبت و حمایت است که در دوران پایان زندگی نیز همین داستان تکرار می شود. حضور در ساختار خانواده تنها راه درست تامین این نیاز است. در این نوشتار به بررسی کارکرد حمایتی خانواده و انتقادات فمینیسم ها به این کارکرد پرداخته می شود.
کارکردهای خانواده (حمایت و مراقبت)
تعداد کلمات ۱۹۵۴ / تخمین زمان مطالعه ۱۰ دقیقه
حمایت و مراقبت، اولین نیاز انسان
همچنین ضعف و ناتوانی در مرحله آخر عمر، دیگر بار به سراغ انسان می آید و این بار نیز نیازمند حمایت و مراقبت است. وجود این ناتوانی موضوع حمایت و مراقبت فیزیکی از نوزاد انسانی را به یک ضرورت انکارناپذیر تبدیل می کند. خانواده از دیرباز و در جوامع گوناگون، نقش مهم حمایت و مراقبت از نوزادان، بیماران و افراد سالخورده را ایفا کرده است. کارکردگرایانی همچون پارسونز، تقسیم کار بر مبنای جنس در خانواده را، به نام «شایستگی زیستی بیشتر زنان برای مراقبت از دیگران»، «مادری کردن یا ایفای نقش پر احساس» و یا به قول مرداک «عملی بودن صرف»توجیه کرده اند. از نظر این جامعه شناسان، تقسیم کار جنسی در خانواده، که نمونه روشن آن مراقبت زنان از کودکان است، متضمن خرسندی افراد و وجود خانوادهای کارا و باثبات است، و این تقسیم بندی به نفع هر دو جنس و جامعه است و البته آنها این نوع تقسیم بندی را طبیعی و ناگزیر می دانند.
نگاه فمینیسم ها به کارکرد حمایتی خانواده
زن، مادر و خانه دار
از نظر بسیاری از فمینیست ها، وظایف والدین در قبال فرزندان، در درون مفهوم «مادری» گنجانده می شود و مفهوم «پدری» از یاری و حمایتی کلی حکایت دارد. از این رو، زنانی که از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند، در نهایت باید عذرخواهی یا احساس گناه و سرخوردگی کنند. این مسئله فمینیست ها را با این سؤال مهم مواجه کرده که آیا واقعا مادری تمایلی فطری است و یا ساختی اجتماعی؟
در نظر برخی از فمینیست ها، صرف تولید مثل و مادری کردن باری بر دوش زنان و بخشی از طرح ستم آلودی است که هدفش سر کوبی زنان است، و عقیده دارند؛ این بار به مادری و تولید مثل – باید از دوش زنان برداشته شود. این گروه کلید آزادی و راه رهایی زنان از این بار ظالمانه را استفاده از فناوری جدید می دانند.
فایرستون و دوبووار را باید از این گروه دانست. آنان برچیده شدن بساط مادری در شکل کنونی اش را عامل مهمی در تغییر جامعه و بازتولید اجتماعی می دانند
استدلال فمینیسم ها بر علیه نقش حمایتگری زن
سیمون دوبووار نیز همچون فایرستون عقیده دارد: چیزی به نام «غریزه مادری» وجود ندارد. وی با ذکر نمونه هایی از مادرانی که هیچ علاقه ای به فرزند خود ندارند و آن را پایه و مایه تباهی روح و جسم خود می دانند، کوشش می کند تا چنین القا کند که بزرگترین خطری که یک کودک را تهدید می کند وجود زنی است به نام «مادر» که همیشه ناراضی است و از کمبودهای روانی بسیاری رنج می برد.
وی در مباحثه ای با بتی فریدان، با نفی ارزش کار خانه داری زنان و جلوگیری از آزادی انتخاب خانه داری از سوی زنان می گوید: هیچ زنی نباید مجاز باشد در خانه بماند تا فرزندان خود را بزرگ کند. جامعه باید کاملا متفاوت شود. از دیدگاه او، تا زمانی که خانواده و افسانه مادری و غریزه مادری نابود نشود، زنان همچنان تحت ستم باقی خواهند ماند.
اوکلی معتقد است: اسطوره مادری مشتمل بر سه ادعای نادرست و اثبات نشده است: نخست اینکه مادران به کودکان خود نیاز دارند؛ دوم اینکه کودکان به مادران خود نیاز دارند؛ و سوم اینکه مادری مظهر بزرگترین دستاورد زندگی زن است. وی سپس تلاش می کند هر سه ادعای مزبور را بی پایه و اساس نشان دهد.
کیت ملیت نیز معتقد است: تا زمانی که اولویت اصلی زن، مراقبت از کودکان باشد، او نمی تواند یک انسان آزاد باشد. از نظر او، اینکه هر زنی را لزوما باید مادر دانست، یکی از افسانه های مورد علاقه محافظه کاران است. سایر فمینیست ها برخلاف فایرستون، دوبووار، اوکلی و ملیت – معتقدند: مسئله مادری به خودی خود، سبب ساز ستم بر زنان نیست، بلکه این شیوه نهادی کردن مادری توسط جامعه است که مهم است، و همین است که پایه ای برای روابط ستم آلود مردان در قبال زنان شده است. این گروه از فمینیست ها بر این باورند که باید میان دو مقوله تفاوت گذاشت: قابلیت بچه دار شدن و نقش اجتماعی مادری.
غیر فمینیستها فرض را بر این می گیرند که زنان چون بچه می زایند پس باید بچه داری هم بکنند. اما فمینیست ها این فرض را نمی پذیرند. آنها عقیده دارند: مادر شدن نه تنها مفهومی ساخته و پرداخته اجتماع است، بلکه از نظر تاریخی نیز مفهومی خاص دارد؛ به این معنا که هویت اصلی و مشغولیت عمده زن پنداشته شده است. فمینیست ها این مفهوم را بخشی از ایدئولوژی زندگی خانگی و زنانگی می دانند که وظیفه اصلی زنان را زایش و پرورش فرزند می داند. این ایدئولوژی مادر بودن را مشغله تمام وقت برای زنان به شمار می آورد و بر این باور است که زنان به طور طبیعی از عهده آن بر می آیند و از انجامش لذت می برند و از این راه نیازهای عاطفی خود را برآورده می کنند. فمینیست ها این تصور را امری دور از واقعیت می دانند. آنها بر این باورند که مادری از یک سو، منبعی از ارزش ها و ویژگی های خاص زنان است که معنایی برای فرهنگ زنانه ارائه می کند، و از سوی دیگر، شکلی از سرکوب زنان است که مردسالاری آن را نهادینه کرده است
لیبرال فمینیست ها نیز ایفای نقش مادری و همسری برای زنان به عنوان یک تکلیف را رد کرده و کار خانگی را از آن نظر که به طور رسمی به حساب نمی آید، ظالمانه می دانند. از نظر آنها، مشکل مادری در نقش اجتماعی ساخته و تقدیس شده مادری است. بتی فریدان، نظریه پرداز این گروه، عقیده دارد: زنانی که زندگی زنانه و خانه داری و مادری را دنبال می کنند نه از تحصیلاتشان استفاده می کنند و نه غیر از خانه، فرزندان، خانواده و زیبایی خود به چیز دیگری علاقه دارند. آنها محصول فرهنگی هستند که از زنان انتظار رشد ندارند و حاصل آن تلف شدن یک نفس انسانی است. فمینیست های سوسیالیست معتقدند: مادری بدان دلیل مشکل ساز است که در بستر قدرت اقتصادی مذکر روی می دهد. آنها در تحلیل خود، مفهوم مادری را به عنوان ایدئولوژی می دانند که نقش آن پنهان کردن محدودیت زنان در دسترسی به کار مزدی است.
از نظر آنها، برای فهم کامل ستمدیدگی زنان، لازم است تقسیم کار جنسی در حوزه خانگی و نیز در بازار کار و رابطه میان این دو را بررسی کرد؛ زیرا کار زنان در تولید مثل، دسترسی آنان را به کار مزدی محدود می کند؛ ولی آنچه بسیاری از زنان را به سوی ازدواج سوق می دهد، محدودیت دامنه کار مزدی در دسترس آنان است، و در این میان، ایدئولوژی ازدواج و مادری به عنوان نقش اصلی زنان، به کار پنهان کردن این محدودیت کمک می کند. تمایز میان حوزه عمومی (بازار کار) و حوزه خصوصی (خانواده) هم به سود سرمایه داری است و هم به سود مردان است. از این رو، نقش مادری جعل می شود تا منافع مردان و سرمایه داری به خطر نیفتد.
فمینیسم مارکسیستی
از نظر او، تا زمانی که مراقبت از کودکان بر عهده جامعه قرار نگیرد، هرگز برابری واقعی به دست نخواهد آمد. با این همه، برخی از فمینیست ها با نظر مثبت به مادری نگریسته اند. آنها با در خواست پدر و مادری مشترک» رویکرد معتدل تری نسبت به موضوع مراقبت از فرزندان اتخاذ کرده اند. این جریان، که «فمینیسم خانواده گرا» خوانده می شود، احیای خانواده و نقش مادری را سرلوحه فعالیت های خود قرار داده است.
جین بتکه الشتین (Jean bethke elshtain)، یکی از صاحب نظران این جریان، با تجلیل از مادری می نویسد: مادری کردن نقشی مشابه دیگر نقش ها نیست، مادری کردن فعالیتی پیچیده، پر مایه، دو پهلو، پرزحمت و لذت بخش است که ابعاد زیست شناختی، طبیعی، اجتماعی، نمادین و عاطفی دارد. برخی صاحب نظران فمینیست نیز نه تنها با مادری مخالف نیستند و از آن تجلیل می کنند، بلکه بر نقش عوامل زیستی در تمایز نقش های پدری و مادری تأکید داشته، زنان را به سبب درک سریع تر و حساسیت بیشتر نسبت به نیازهای کودکان، برای مراقبت از آنها مناسب تر می دانند. آلی رسی، با استناد به این واقعیت که زنان ذاتا نسبت به نیازهای نوزادان، درکی سریع تر و حساسیتی بیشتر دارند و با تأکید بر اینکه اتصال مادر به فرزندش جنبه زیست شناختی و ارتباط پدر با او جنبه اجتماعی دارد، نتیجه می گیرد که زنان، بر خلاف مردان، دارای پیوندی نزدیک تر و طبیعی تر با تربیت فرزندان هستند و بدین روی، باید محیط طبیعی تری برای تربیت فرزندان فراهم کرد.
منبع: کتاب «خانواده، اسلام و فمینیسم (تبیین رویکرد اسلام و فمینیسم به کارکردهای خانواده)»
نوشته: اسماعیل چراغی
بیشتر بخوانید :
کارکردهای خانواده
اهداف و کارکردهای خانواده در اسلام
خانواده و تعریف آن
خانواده امروز و آسیب های آن
چگونه در خانواده همدلی کنیم؟