روان بنه های شناختی زن و مرد

0 4,404

آنچه از نگاه درست به سرشت زن و مرد به دست می آید، این است که زن و مرد با هم تفاوت هایی دارند. برخی از تفاوت ها در حوزه شناخت می باشد. در این نوشتار به تفاوت های روان بنه های شناختی زن و مرد می پردازیم.

روان بنه های شناختی زن و مرد

نظریه های شناختی این فرض اساسی را دنبال می کنند که اساس رفتارها و بیان عاطفی به شناخت ها و قواعد فکری فرد بر می گردد. بر این اساس، تفاوت رفتاری بین زن و مرد نیز به تفاوت ساختار تفکر آنها بر می گردد. ساختار تفکر بیانگر لایه های مختلف پردازش های ذهنی است.
عمیق ترین لایه های تفکر که هسته های اولیه شناخت درباره یک پدیده را تشکیل می دهند، به تجربیات اولیه و القائات دوران کودکی بر می گردد. این فکرهای هسته ای را روان بنه می نامند که می تواند منبع تفکر مثبت و سازنده و یا تفکر منفی و مخرب باشد.

[مفهوم روان بنه]

روان بنه از مفاهیمی است که در روان شناسی شناختی درباره آن بحث شده است، پیازه روان بنه ها را برای تبیین ساختار شناختی افراد به کار برد. روان بنه ها مجموعه سازمان یافته ای از تداعی ذهنی هستند که برای تعبیر و تفسیر ادراک ها از آن استفاده می شود. روان بنه ها معمولا در اثر نخستین تجربه ها، تعبیرها و تفسیرهایی که درباره یک موضوع ایجاد می شود، به وجود می آیند.
همیشه نخستین ادراک، مهم ترین ادراک است و انسان ها دارای روان بنه های مختلفی در زمینه های متفاوت زندگی خود هستند. روان بنه ها باعث می شوند که فرد از نظر فکری و شناختی وضع خاصی به خود گیرد و دارای سوگیری های خاصی در قضاوت خود شود، چه بسا که بسیاری از تفاوت های جنسیتی میان زن و مرد ناشی از چنین انکار کلیشه ای یا روان بنه های جنسیتی باشند.

[روان بنه های زن و مرد]

روان بنه ها معمولا در اثر تجربه ها و تعبیر و تفسیرهایی که درباره یک موضوع ایجاد می شود به وجود می آیند (پیازه، ۱۳۶۷). هرماستین و مارکک (۱۹۸۸) از دو نوع سوگیری سخن به میان آورده اند؛ سوگیری آلفا که براساس آن زن و مرد دو موجود مجزا هستند و این سوگیری باعث می شود که افراد نقاط مشترک زن و مرد را نادیده گیرند و معمولا افکار کلیشه ای مردانه را ترویج دهند و شاید همین مضمون باشد که هاید (۲۰۱۳) از مردان به عنوان هنجار یاد می کند که در سراسر تاریخ مردان هنجار و زنان به عنوان شیطان و فریبکار معرفی شده اند. او حتی اشاره می کند که وقتی در زبان انگلیسی قرار است به مردم و انسان به طور کلی اشاره شود از کلمات man he  mankind استفاده می شود (حتی کلمه human) در این دیدگاه، زن همیشه پیرو هنجارهاست نه اینکه خود بتواند هنجاری را بسازد. او (هاید) به دنبال آزمون فرض تشابه زن و مرد بوده است. خطای دومی که هر ماستین و مارکک به آن اشاره می کنند، خطای نوع دوم یا بتا است که در این خطا زن و مرد یکسان نگریسته می شوند و بنابراین، تفاوت آنها نادیده گرفته می شود.
وجود و محتوای روان بنه ها به طور مکرر بیانگر تأثیر و نفوذ آنها در پردازش و طبقه بندی اطلاعات است. روان بنه ها اطلاعات ورودی را فیلتر می کنند و اطلاعاتی که با روان بنه ها سازگارتر باشند، سریعتر پردازش می شوند (لیبرت و لیبرت، ۱۹۹۸).
نانسی کانتور (۱۹۹۰) کنش روان بنه ها را در پردازش و بازیافت اطلاعات به طور خلاصه بیان کرد. او معتقد است روان بنه ها فیلترهای شناختی منحصر به فردی را برای هر شخص تدارک می بینند که به ادراک فرد از وقایع رنگ خاصی می بخشد و به شکل خاصی دیده شده و به یاد می آید.
هاید (۱۹۹۱) معمایی را مطرح می کند که در بسیاری از افراد روان بنه زنانه و مردانه را نمایان می کند: روزی پدر و پسری تصادف می کنند و پدر در تصادف در دم جان می دهد و پسر زخمی می شود، جسد پدر را به سردخانه ای در محل تصادف منتقل می کنند و پسر را با آمبولانسی به یک بیمارستان محلی منتقل می کنند و پس از معاینه بلافاصله به اتاق عمل جراحی برده می شود، دکتر جراح به محض دیدن پسر مجروح به یکباره با صدای بلند فریاد می زند که «خدایا اینکه پسر من است!» در اینجا چه اتفاقی افتاده است؟ (یادتان هست که پدر در تصادف کشته شد و ناپدری این پسر هم پزشک نیست). به نظر هاید روان بنه جنسی باعث می شود که بیشتر کسانی که به این معما پاسخ می دهند به فکرشان نمی رسد که جراح، مادر این پسر است.
سندارا بم (۱۹۸۱ و ۱۹۸۳) نیز درباره روان بنه جنسی دست به پژوهش زد. او به یک فراتحلیل در زمینه مطالب منتشر شده در این زمینه پرداخت. وی متوجه شد که زن و مرد بودن، دیدگاه اشخاص و تعاملات اجتماعی آنها را تحت تأثیر قرار می دهد (بم، ۱۹۸۳). کودکان یاد می گیرند که براساس روان بنه های جنسیتی رفتار خود را تنظیم کنند، انتخاب اسباب بازی، لباس، نوع بازی و بسیاری از رفتارهای دیگر هم ناشی از این روان بنه ها هستند و اگر این روان بنه ها تقویت شوند، فرد جنسیت مدار شده و رفتارها را مردانه و زنانه یا غیر مردانه و غیرزنانه تفسیر می کند (بم، ۱۹۸۱).
بم (۱۹۸۳ و ۱۹۹۵) روان بنه های جنسیتی را برای محدود کردن دیدگاه افراد بسیار قوی می داند. از دیدگاه او، روان بنه های جنسیتی افکار کلیشه ای تولید می کنند که تمایل فزاینده ای به تکامل خود دارند. او ترویج تفاوت های فردی و نسبیت فرهنگی را که باعث شکل گیری ساختارشناختی انعطاف پذیرتری است، پیشنهاد می کند. در این صورت، انسان متفاوت و یا فرهنگ متفاوت جایگزین نسبت های جنسیتی می شود.
ما در دنیایی زندگی می کنیم که زن و جنسیت مورد توجه خاص هستند. در دنیای تغییر و تحول امروزی شاخه ای از روانشناسی در حال تحول بوده است که تنها به زنان و جنسیت توجه داشته است. این شاخه جدید روانشناسی از نوعی روان شناسی انتقادی شکل گرفت (کرافورد، ۲۰۰۶).
منبع: کتاب «روان شناسی زن و مرد»
نویسنده: مسعود جان بزرگی، علی احمد پناهی
شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
نظر بدهید

توجه داشته باشید که آدرس ایمیل نمایش داده نمی شود.

توجه داشته باشید پس از تایید نمایش داده می شود