پسر مامان «معضل مردان وابسته به مادر» (بخش اول)

0 3,899

همسران مردان وابسته به مادر یا به اصطلاح شوهران بچه ننه در زندگی مشترک به مشکلات زیادی روبرو می‌شوند.

وابستگی افراطی به مادر، یعنی کمرنگ شدن رابطه همسری.

پسر مامان

هر روز در برنامه صبحگاهی، مسئول برنامه و من، بخش مورد علاقه مردم به نام «نامه توت فرنگی شماره ۲۳» را اجرا می کنیم که طی آن از شنوندگان درخواست می کنیم تا اجازه دهند در حل مشکلاتشان، آنان را یاری کنیم. انواع ایمیل و نامه از افراد مختلف دریافت می کنیم که درباره چگونگی برخوردشان با بچه ها یا رئیس شان سؤال دارند؛ نامه های زیادی در این زمینه به دستم می رسد، اما یکی از نامه هایی که اخیرا به دستم رسید، از سوی خانمی بود که نامه را با این عنوان آغاز کرده بود: آیا با یک پسر بچه ازدواج کرده ام یا با یک مرد؟ او در نامه ذکر کرده بود که زنی سی و پنج ساله است که با مردی سی ساله ازدواج کرده و مدتی پیش از ازدواج با هم نامزد بوده اند، تا اینکه شش ماه پیش با هم ازدواج کردند. او گفته بود، رابطه خوبی با همسرش دارد، اما این پسر، مادری دارد که بسیار فرزندش را کنترل می کند.
قسمت هایی از نامه را بخوانید:
« او همسرم را مانند یک پسر بچه کوچک کنترل می کند. هر روز با او تماس می گیرد تا همسرم برایش کاری انجام دهد. هر شب دیر وقت با منزل ما تماس می گیرد و من صدایش را از پای تلفن می شنوم که سر همسرم فریاد می زند که چرا این طور شد و یا آن طور شد. از او می خواهد که پول تهیه کند، خانه اش را رنگ بزند، او را برای تماشای فیلم به سینما ببرد، حتی گاهی برای آشپزی و شستن لباس ها به او کمک کند. آنچه باعث شد که امروز این نامه را برای شما بنویسم، این است که الان ساعت۱۰:۴۲  شب است و من در خانه تنها هستم. چون مادر همسرم با او تماس گرفت و از او خواست تا برای پخت کیک مراسم خیریه فردا، به او کمک کند. امشب برنامه های زیادی داشتم که می خواستم اوقاتم را با همسرم بگذرانم، اما به یکباره مادرش تماس گرفت و همه چیز به هم خورد. البته اشتباه نکنید، من خیلی خوشحالم که همسرم به مادرش احترام می گذارد و به او کمک می کند، اما گاهی احساس می کنم که نادیده گرفته می شوم. من و فرزندانم همیشه در درجه دوم قرار داریم، چون اولویت اول زندگی همسرم، مادرش است. در طول این مدت، به این موضوع خیلی فکر کردم، اما نمی دانم چه کار باید بکنم… مادرش، همسرم را از خانواده اش جدا کرده است. گاهی احساس می کنم، اصلا ازدواج نکرده ام. من هم نیاز داریم که مردی داشته باشم که کنترل زندگی را به دست بگیرد.»

ازدواج با یک مرد یا با یک بچه بزرگسال

این جمله را بارها از زبان بسیاری زنان شنیدم که با یک پسر بچه از دواج کردم یا با یک مرد؟
شوهران آنان به طور افراطی وابسته به مادرشان هستند و مهم نیست چه سنی دارند، نمی توانید انتظار داشته باشید که به عنوان یک مرد روزی مستقل شوند و کنترل زندگی و روابط احساسی و عاشقانه خود را به دست بگیرند. مادر می گوید: «پبر.» پسر می پرسد: «چند متر بپرم و کی باید به زمین برگردم؟» همسر با چشمانی باز و دهانی متحیر گوشه ای می نشیند و نظاره گر این صحنه است که چرا یک مرد بالغ نمی تواند هراز گاهی به مادرش «نه» بگوید و یا چرا آنقدر این زن روی مردش قدرت و نفوذ دارد و چه نوع ابزاری باید بخرد، اجاره کند، قرض بگیرد و یا اختراع کند، تا بتواند این دو را لحظه ای از هم جدا کند، تا بتواند مردش را برای ساخت یک زندگی مشترک با خودش همراه سازد. مهم نیست چه می گویند، مهم نیست چه کار می کنند، مهم نیست از چه راه های مختلفی تلاش می کنند، اما اغلب آنان در یک مورد توافق دارند و آن همین است:
آیا با یک پسر بچه ازدواج کردم یا با یک مرد و همیشه احساس می کنند بایستی با یک زن دیگر به نام مادر مبارزه و رقابت کنند. آنان می گویند:

باور نادرست مادر

مادرش نمی خواهد باور کند که پسرش بزرگ شده است و زندگی مستقلی دارد و نمی گذارد که یک مرد شود، مادرش فکر نمی کند که یک زن دیگر هم می تواند به اندازه کافی خوب باشد و کنار او قرار بگیرد، او همیشه مخالف پسرش در مقابل دیگران است و رشد آنان را نمی خواهد باور کند. این جملات بین همه این زنان مشترک است.
به تمام زنانی که می اندیشند، «آیا با یک پسر بچه ازدواج کردم یا با یک مرد؟» و دیگر زنانی که در رابطه خود احساس می کنند با پسر مامان آشنا شده اند، می گویم: بهانه نیاورید، بدانید که همسرت پسر مامان است، اما شما اجازه می دهید که او پسر مامان باشد. چون بی قید و شرط او را دوست دارد و مرد از زنی که به او زندگی بخشیده، حمایت می کند و خواسته هایش را تأمین می کند. او هرگز قوانین خود را تغییر نمی دهد و پسرش، حتی اگر مسئول، با فکر و دوست داشتنی هم نباشد نمی خواهد که آن قوانین را بشکند.
تا اینکه روزی، زنی را پیدا می کند که دوستش دارد و عشق او را به خودش بر می گرداند و به قدر کافی احساس دارد که برخی قوانین، نیازها و معیارها را برای زندگی شان وضع کند.
بله، درست شنیدید: تقصیر شماست.
چرا یک مرد بایستی از رختخواب گرم، از کنار همسرش بیدار شود و لباس بپوشد، کلیدهایش را بردارد و سوار ماشین شود تا ساعت ۱۰:۴۲ شب به خاطر کمک به طبخ کیک به مادرش، زن و فرزندانش را تنها بگذارد؟ چون مادرش نیازها و استانداردهای این مرد را به شکلی مهیا می کند که همسرش نمی کند.ادامه دارد…

منبع: کتاب «مثل یک مرد فکر کن، مثل یک زن رفتار کن»
نویسنده: استیو هاروی
مترجم: مهراوه فیروز

شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
نظر بدهید

توجه داشته باشید که آدرس ایمیل نمایش داده نمی شود.

توجه داشته باشید پس از تایید نمایش داده می شود