همیشه نوازش مقدمه آمیزش نیست

0 3,857

برداشت اشتباهی که در میان همسران ما هست این می باشد که وقتی نیاز به آمیزش داریم باید برای نوازش اقدام کرد. در حالیکه این درست نیست و همسران در همه حال این نیاز را دارند حتی اگر منجر به آمیزش نشود. در این نوشتار با بیان یک مورد مشاوره به توضیح این موضوع خواهیم پرداخت.

همیشه نوازش مقدمه آمیزش نیست، می تواند خودش هدف باشد.

نوازش بی آمیزش

درباره نوازش پیش از آمیزش، سخن گفتیم؛ اما نوازش بی آمیزش چه طور؟ اینگونه نوازش، چه جایی در این کتاب دارد؟
زن نمی پسندد که همیشه برای آمیزش و هنگام آمیزش، نوازش شود. دل و جان زن، علاوه بر نیاز نوازش آمیزشی، به نوازش های بی توقع آمیزش نیز نیازمند است. مرد دانا و زیرک، آن است که این هر دو گونه نیاز را نیکو بشناسد و هر دو را ماهرانه و زیرکانه برآورد.
اگر زن، فقط به هنگام آمیزش، نوازش شود و در اوقات دیگر، شیرینی نوازش مرد را نچشد، احساس وسیله بودن می کند، نه احساس محبوبه بودن. اگر مرد، هیچ وقت و هیچ جا، سراغ عاشقانه از زن نگیرد و تنها هنگامی که آتش نیاز جنسی اش برافروخت، برای کامگیری جنسی به سراغ زن رود، پیام بدی به او داده است؛ پیام خودخواهی و زن را فقط برای برآوردن نیاز جنسی خود خواستن.
از جاهایی که میان احوال و امیال زن و مرد، تفاوتی آشکار، پدیدار است، همین جا است. اگر چه مرد نیز به نوازش بی توقع آمیزش زن، نیازمند است؛ اما نیاز زن به این گونه نوازش، چندین و چند برابر نیاز مرد است.
برای زن، اهمیت نوازش عاشقانه خالصانه بدون قصد آمیزش جنسی و عشق بازی های غیردخولی، کم تر از نوازش با قصد آمیزش جنسی نیست؛ حتی گاهی بیشتر نیز هست. برخی از زنان، در برخی از اوقات، دریافت نوازش محبوبانه و بدون توقع دیگر را بر نوازشی که مقدمه آمیزش باد ترجیح می دهند. مردان باید این نکته لطیف و دقیق را به خاطر بسپارند آن عمل کنند تا ثمره های خجسته آن را در یابند.
زنانی که شوهرانی آداب دان دارند و پیوسته از ایشان عشق خالصانه دریافت می کنند، شاداب ترند و در بستر، چالاکترند؛ اما زنانی که از همسرانشان در اوقات دیگر، دریافتی ندارند، سخت گله مندند و آزرده خاطر. در بستر نیز چالاک نیستند.
احساس و پندار زنی که چنین همسری دارد، این است که: شوهرم دوستم ندارد. او من را برای تأمین نیاز خودش می خواهد. وقتی سراغم را می گیرد که شهوتش گل کرده باشد. من وسیله لذت بردن اویم.

نکته مهم

اساس آموزه های دینی، نزدیکی با زن در ایام عادت ماهیانه، حرام است. با این حال، بسیاری از زنان در این روزها از نظر عاطفی قدری شکننده احساس می شوند و نیاز بیشتری به نوازش و توجه همسر دارند. از سوی دیگر، برای مردان جوان و به ویژه آنان که در سال های آغاز زندگی اند، تحمل چند روز دوری از همسر، دشوار است. حل این دو مشکل، در گرو عشق ورزی این هر دو با یکدیگر است؛ بی آنکه به دخول بینجامد.
عشق ورزی در دوران عادت ماهانه زن، نقش مهمی در تلطیف فضای خانوادگی دارد. برخی می پندارند وقتی دوره قاعدگی زن فرا رسید، زن و مرد باید از هم جدا شوند و هیچگونه رابطه عشقی نداشته باشند. این پندار، درست نیست. جدا شدن ایشان در این ایام، همان «پیام بده» را القا می کند. نزدیکی های غیر دخولی و عشق بازی های بی توقع آمیزش دخولی، در این ایام، پیامهایی خوب و بهره هایی ارجمند و پیامدهایی نیکو دارد.
پیامبر اسلام(ص) در ایامی که همسرش دوره عادت ماهانه اش را می گذراند، از بستر او کناره گیری نمی کرد. به همسرش آموخته بود که شلوارکی که از زانو تا ناف او را می پوشاند، بپوشد. آنگاه با او در یک بستر می خوابید.[۱]

از زبان مشاور

حاصل یک تجربه پارسا، جوانی است با ادب، با اخلاق، و اندکی خجالتی. او همسرش را  دوست دارد، اما این اوصاف نیکوی او، به ویژه خجالتی بودنش، گاهی او را از ابراز عشق به همسرش باز می دارد و همین مسئله، مشکل ساز می شود و این زوج خوب و جوان را به مرکز مشاوره می آورد.
به پارسا می گویم: مرد حسابی ! پیغمبر ما که از من و شما و همه مردم، مؤدب تر و با اخلاق تر بود، در ابراز محبت به همسر، از همگان موفق تر بود.
او می گوید: «شاید به این خاطر است که پیامبر، خجالتی نبودند، اما من خجالت می کشم خیلی از چیزها را که در قلبم دارم، نشان بدهم، که علاقه به همسرم یکی از بزرگترین آنها است».
به او می گویم: اتفاقا پیامبر نیز خیلی باحیا بودند، اما حیای مثبت، نه خجالت منفی. گاهی که حیای ایشان می خواست کار را بر ایشان سخت کند، خداوند به یاری شان می آمد و مشکل را می گشود. مثلا وقتی پیامبر از سماجت برخی مردمان به سختی می افتاد، خدا با ارسال پیک وحی، پیامبرش را از تنگنا می رهاند. یکی از آن موارد، این است:
کسانی نزد پیامبر می رفتند و ماندنشان را چندان طول می دادند که پیامبر را می آزرد، اما حیا می کرد آنان را بیرون کند. خدا به یاری پیامبرش آمد و به مسلمانان فرمود که بی اجازه و دعوت پیامبر، به خانه اش نروید. این که به خانه او روید و به گفت وگو بنشینید و ماندنتان را طول دهید، پیامبر را می آزارد، اما او «یستحیی منکم»؛ از شما حیا می کند. . «والله لا یستحی من الحق»[۲] اما خداوند از بیان حق، حیا نمی کند.
پارسا گفت: «حالا می گویید من با همسرم چه کنم؟ چطور بر خجالتم غلبه کنم و علاقه ام را به او ابراز کنم؟»..
گفتم: تمرین و شهامت لازم است. ممکن است یکی دو بار اول، سخت باشد، اما اگر تمرین و اقدام کنی، آسان می شود. فردا صبح که می خواهی از خانه بیرون روی، همسرت را غافلگیر کن و هر طور که ممکن بود و توانستی، با یک ابراز عشق جانانه، او را نوازش کن و فرار کن! وقتی به خانه برگشتی، نتیجه کار را بررسی کن و به من گزارش بده.
نوازش بی آمیزش

معجزه یک نوازش

 چند روز بعد، پارسا، شادان و خندان نزدم آمد و گفت: «از شب در ذهنم نقشه می کشیدم که آن راهکار را چگونه عمل کنم. صبح که خواستم از خانه بیرون روم، همسرم در کتابخانه کوچک منزلمان، رو به قفسه کتاب ها ایستاده بود و کتابی را می جست. پشت گردنش باز بود. دل به دریا زدم، پیش رفتم، بازوهایش را گرفتم، پشت گردنش را محکم بوسیدم و گفتم: عزیزم، دوستت دارم. و از خانه بیرون زدم.
عصر مانند هر روز، به خانه برگشتم. همسرم را دیدم که زیباتر از همیشه است. زیباترین لباسش را پوشیده، خود را آراسته و خوشبو کرده و لبخندی نمکین بر لب دارد. به پیشوازم آمد و حسابی تحویلم گرفت. شاداب شدم. خستگی از تن و جانم بیرون رفت. تعجب هم کردم. او تعجبم د را فهمید، اما به روی خود نیاورد.
شام آن شب از هر شب خوشمزه تر بود و رفتار همسرم از هم مهربانانه تر و همه چیز از همیشه بهتر. تنها سبب این تحول را همان نوازش صبحگاه حدس می زدم، اما این همه تأثیر، بیش از اندازه انتظارم بود. میکاویدم تا مطمئن شوم. پرسیدن مستقیم از همسرم را خجالت می کشیدم. او نیز زیرک تراز این بود که این راز را به آسانی فاش کند. مانده بودم که حدسم را چه طور به یقین بدل کنم. تا اینکه شب شد و به بستر رفتیم.
او را در بستر، چالاک تر از همیشه یافتم. عاشقانه و دلبرانه، کام داد و کام گرفت. پس از آنکه آرام گرفتیم و در آغوش هم خوابیدیم، خجولانه، چشم هایم را بستم و نجواگونه در گوشش گفتم: خوب که بودی؛ اما به تازگی خوب تر شده ای. چرا؟
گفت: این را از کی فهمیدی؟
گفتم: از عصر که به خانه آمدم.
گفت: علتش را خودت پیدا کن.
گفتم: حدس هایی می زنم.
گفت: مثلا؟
گفتم: صبح در کتابخانه .
خنده آرامی کرد و در آغوشم فرو رفت!»

یک بیماری فرهنگی و اجتماعی

مشکل پارسا و امثال او، بیشتر از آن که یک مشکل روانی و اخلاقی باشد یک بیماری فرهنگی و اجتماعی است. بسیارند همسرانی که سال هاست هم زندگی می کنند و حتی یک بار به همدیگر ابراز عشق نکرده اند و در هم مواقع آمیزش، نوازش نداشته اند، با این که یکدیگر را دوست دارند. برخی از ایشان در عرصه ویژه جنسی، موفق نیز هستند، اما در ساخت ابراز عشق و انجام نوازش خارج از بستر، ناتوان اند. این ناتوانی، ریشه در فرهنگ خانوادگی و اجتماعی دارد.
فرهنگ برخی از جامعه ها و خانواده ها، به مردان خود فهمانده که تأمین غذای جسم همسر، بر ایشان واجب است، اما تأمین غذای روح او را که صد بار از غذای جسم مهمتر است، واجب نکرده است. حتی به ایشان آموزانده که عمل ویژه جنسی، وظیفه حتمی همسر است، اما درباره ابراز عشق و نوازش بی توقع آمیزش، ساکت است. این فرهنگ به زنان نیز کدبانویی در زندگی خانوادگی را تعلیم داده، اما آیین دلبری از همسر را به آنان نیاموخته است.منبع: کتاب «آداب عشق ورزی» (آموزه هایی درباره رفتارهای جنسی و عاطفی همسران)
نوشته: علی اکبر مظاهری
پی نوشت :
[۱]. علامه طباطبابی، سنن النبی، ص ۲۰۲، صلاه، نهم، قم. (الفقیه، ج ۱، ص ۹۹)
[۲]. بخشی از آیه ۵۳ سوره احزاب
شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
نظر بدهید

توجه داشته باشید که آدرس ایمیل نمایش داده نمی شود.

توجه داشته باشید پس از تایید نمایش داده می شود