زندگی خصوصی سهراب سپهری شاعر و ماجرای ازواج + عکس های جالب و دیدنی

0 4,978

سهراب سپهری (زاده ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان – درگذشته ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبان‌های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده‌است.

بیوگرافی سهراب سپهری

سهراب سپهری متولد 15 مهر 1307 در کاشان، شاعر است فارغ التحصیل لیسانس ادبیات از دانشگاه تهران می باشد از استخدام در شرکت نفت به موزه رسید و از نقاشی به شعر و حالا از شخصیت های مهم معاصر می باشد.

تصویر

خانواده

پدرش اسدالله سپهری از کارمندان اداره پست و تلگرام بود که بعدا به بیماری فلج مبتلا شد و مادرش خانم ماه جبین هر دو اهل شعر و ادب بودند یک برادر بنام منوچهر و سه خواهر بنام های همایون دخت، پری دخت و پروانه دارد.

تصویر

ازدواج

سهراب سپهری هیچگاه بصورت رسمی ازدواج نکرد او به خواهرش پروانه گفته بود : ازدواج نمی کنم چون هر که زن من بشود بیچاره خواهد شد، سهراب نمی توانست یکجا بند شود می گفت با این وضعیت کدام دختری را بدبخت کنم.

از دانشسرا تا استخدام

در مدرسه ابتدایی خیام و دبیرستان پهلوی کاشان درس خواند و در سال 1322 وقتی 15 ساله بود وارد دانشسرای مقدماتی پسران شد و به استخدام اداره فرهنگ درآمد.

تصویر

ورود به دانشگاه

سال 1327 وقتی 20 ساله بود دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد و به تهران رفت و در دانشگاه تهران مشغول به درس شد و همزمان به استخدام شرکت نفت تهران درآمد اما 8 ماه بعد استعفا کرد.

انتشار اولین کتاب

سال 1330 در 23 سالگی اولین شعر نیمایی خود به نام مرگ رنگ را انتشار داد و دو سال بعد با گرفتن نشان درجه یک علمی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد.

از نقاشی تا معلمی

در سال 1332 بخاطر مهارتی که در نقاشی داشت در چند نمایشگاه گروهی شرکت کرد و همزمان دومین کتاب شعر خود بنام زندگی خواب ها را چاپ کرد همین سال در اداره کل هنرهای زیبای تهران در قسمت موزه ها مشغول بکار شد و در برخی هنرستان های هنری شروع به تدریس کرد.

تصویر

آثار منظوم سهراب

هشت کتاب، مرگ رنگ، زندگی خواب ها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر، حجم سبز، ما هیچ ما نگاه، آوارکتاب، زندگی خواب ها

آثار منثور سهراب سپهری

اتاق آبی

سبک شعر سهراب سپهری

سهراب سپهری شاعری تصویرگراست سپهری از جمله شاعران معاصری است که شناخت درست و کافی با شعر و سبک نیما داشت. در عین پیروی از سبک نیما، خود صاحب سبک و خلاق بود. و خلاقیت سهراب در بیشتر در استفاده بدیع از رنگ و کلمه بوده است. سهراب سپهری شاعری تصویرگراست و این جنبه از شعر سهراب با طبیعت گرایی او مرتبط است؛ ضمن این که دیدگاه عارفانه دارد و خدا را در طبیعت جستجو می کند. اما آشنایی نداشتن با نمادها و رمز های شعری سهراب سپهری ابهاماتی را برای خوانندگان ایجاد می کند. شعر سهراب چون نقاشی او رنگارنگ است. وی در شعرش نگران انسان و سرنوشت اوست. او همه را به نگریستن دقیق تر در پیرامون خود و به جهانی برتردعوت می کند. همه ی اشیا برای او حیات دارند واین اشیا دارای روح و احساس هستند.

مرگ پدر

در سال 1341 پدرش که از بیماری فلج رنج می برد درگذشت به این ترتیب سهراب از تمام مشاغل خود استعفا داد و بیشتر وقت خود را صرف سرودن شعر و نقاشی کرد.

تصویر

از ژاپن تا لندن و فرانسه

سپهری علاقه خاصی به فرهنگ مشرق زمین داشت او در سال 1334 شعرهای کهنی را از زبان چینی و ژاپنی در مجله سخن ترجمه و چاپ می کرد بعد از دو سال زمینی راهی کشورهای اروپایی به مقصد پاریس و لندن شد، او بعد از گرفتن بورس تحصیلی در فرانسه همزمان چند نمایشگاه نقاشی نیز برگزار کرد.

کارگری در فرانسه

با قطع شدن بورس تحصیلی مجبور شد مدتی مشغول پاک کردن شیشه آپارتمان های بلندمرتبه شود او مجبور بود گاهی از ساختمان های 20 طبقه آویزان شود.

ایران و تدریس دانشگاه

بعد از بازگشت به ایران سال 1337 در اداره کل وزارت کشاورزی بعنوان سرپرست امور سمعی و بصری مشغول بکار شد و از سال 1340 تدریس در دانشگاه را نیز اغاز کرد.

تصویر

علاقه به فوتبال

سهراب تمام جمعه ها بدون استثنا به امجدیه می رفت، بحث نداشت او عاشق تماشای فوتبال بود و البته حرکات ژیمناستیک را هم به زیبایی انجام می داد اول از همه تیم ملی، بعد پاس و عقاب را دوست داشت.

ماشین ها

در تمام زندگی خود دو تا اتومبیل مشهور داشت که یکی جیپ اسکات بود که از سفارت آمریکا خرید و بعد از 10 سال هم یک لندروری خرید.

دختری در بیمارستان

پروانه خواهر سهراب، از روزهای بیماری برادرش می گوید: زمانی بستری سهراب دختر خانمی هر روز با یک دسته گل به بیمارستان می آمد ولی من اجازه نمی دادم کسی به دیدن سهراب برورد تا مبادا از طریق کسی از بیماری اش مطلع شود. هر روز ناراحت می شدم که نمی توانستم آن دختر خانم را به اتاقش راه بدهم اما او دوباره فردا می آمد و باز هم گل می آورد، دلم برایش می سوخت .

تصویر

بیماری و مرگ

سهراب سپهری در سال 1358 وقتی 52 ساله بود مبتلا به بیماری سرطان خون شد او برای درمان به انگلسان رفت اما به سبب پیشرفت بیماری مجبور به بازگشت شد. سرانجام 1 اردیبهشت 1359 در بیمارستان پارس تهران درگذشت، پیکر او در صحن امامزاده سلطان علی بن محمد باقر روستای مشهد اردهان واقع در اطراف کاشان دفن شده است.

نقاشی 5 میلیاردی

سپهری در طول عمر خود بیش از 30 نمایشگاه نقاشی برگزار کرد، نقاش هایی او متمرکز بر طبیعت است که حالا در برخی موزهای مشهور جهان نگهداری می شود در 9 مهر 1397 یکی از تابلوهای نقاشی او در حراج تهران توسط فرد ناشناسی به قیمت 5 میلیارد و 100 میلیون تومان خرید شد.

شعرهای سهراب سپهری

گلچین زیباترین و بهترین اشعار نو سهراب سپهری در مورد عشق و دوست داشتن، زندگی، دوست و رفیق و زیبایی های طبیعت و آفرینش

شعر عاشقانه سهراب سپهری

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید

******

چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی
پیله ات را بگشا
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی

******

من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست

******

شعر سهراب سپهری در مورد زندگی
شعر سهراب سپهری در مورد زندگی

زندگی خالی نیست
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد

******

شعر غمگین سهراب سپهری

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده‌ ای کو که به دل انگیزم؟
قطره‌ ای کو که به دریا ریزم؟
صخره‌ ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من، لیک، غمی غمناک است

******

شعر سهراب سپهری در مورد زندگی

چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت
حرف زد
نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است

******

اشعار سهراب سپهری عاشقانه

کنار تو تنهاتر شده ام
از تو تا اوج تو، زندگی من گسترده است
از من تا من تو گسترده ای
با تو برخوردم
به راز پرستش پیوستم
از تو به راه افتادم
به جلوه ی رنج رسیدم
و با این همه ای شفاف
و با این همه ای شگرف
مرا راهی از تو به در نیست
زمین باران را صدا می زند
من تو را

******

اشعار کوتاه سهراب سپهری

در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می‌خواند.

******

به سراغ من اگر می‌آیید
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من

******

هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود

******

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است
بام‌ ها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد
پشت دریا شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحر خیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.
پشت دریاها شهری ست
قایقی باید ساخت

******

همچنین بخوانید : اشعار سهراب سپهری برای پروفایل

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم

******

زندگی فهم نفهمیدن‌ هاست
آسمان نور خدا عشق سعادت
با ماست
در نبندیم به نور
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است

******

زندگی رسم خویشاوندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرسشی دارد اندازه ی عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد
زندگی مجذور آیینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست
زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفس هاست

******

خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت
نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا
سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه
که از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟

******

گزیده شهرهای کوتاه و زیبای سهراب سپهری
گزیده شهرهای کوتاه و زیبای سهراب سپهری

هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت

******

گزیده شعر زیبای سهراب سپهری درباره زندگی
گزیده شعر زیبای سهراب سپهری درباره زندگی

من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست

******

آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فرو شوید اندوه دلی

******

زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست مثلا این خورشید

******

من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم
چشمه آرزو های من و تو جاری است
ابرهای دلمان پربارند
کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا
دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها
روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز
من و تو می دانیم
زندگی در گذر است
همچو آواز قناری در باغ
من و تو می دانیم
زندگی آوازی است که به جان ها جاری است
زندگی نغمه سازی است که در دست نوازشگر ما است
زندگی لبخندی است که نشسته به لبان من و تو
زندگی یک رویا است که تو امروز به آن می نگری
زندگی یک بازی است که تو هر لحظه به آن می خندی
زندگی خواب خوش کودک احساس من است
زندگی بغض دل توست به هنگام سحر
زندگی قطره اشکی است فروریخته بر گونه تو
زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ
زندگی حرف نگفته است که تو می شنوی
زندگی یک رویاست که به خوابش بینی
زندگی دست نوازشگر توست
زندگی دلهره و ترس درون دل توست
زندگی امیدی است که تو در نگاه من می جویی
زندگی عشق نهفته است به اندیشه تو
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی یک سفر است
زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال
زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی
زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری
زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی
زندگی منظره است، باران است
زندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب
زندگی چرخش یک قاصدک است
زندگی یک رد پایی است که بر جاده خاکی فرو افتادست
زندگی بوی خوش نسترن است
بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو
زندگی خاطره است
زندگی دیروز است
زندگی امروز است
زندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و تو
زندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاق
زندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناز
زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست
زندگی یک حرف است، یک کلمه
زندگی شیرین است
زندگی تلخی نیست
تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است
من و تو می دانیم
زندگی آغازی است که به پایان راهی است
زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است
من و تو می دانیم
زندگی آمدن است
زندگی بودن و جاری شدن است
زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است
زندگی شیرین است
زندگی نورانی است
زندگی هلهله و مستی و شور
زندگی این همه است
من و تو می دانیم
زندگی گرچه گهی زیبا نیست
یا که تلخ است و دگر گیرا نیست
رسم این قصه همین است و همه می دانیم
که نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیم
زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است
نغمه و ترانه و آواز است
بانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشت
زندگی زیبا است
من و تو می دانیم
اشک و لبخند همه زندگی است
ناله و آه و فغان زندگی است
آمدن زندگی است
بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است
رفتن و نیست شدن زندگی است
این همه زندگی است
من و تو می دانیم
زندگی، زندگی است

******

من از باز ترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد

******

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می شکفد
مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن

******

قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن

******

دنگ دنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز

******

به سراغ من اگر می‌آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ‌های هوا پر قاصدهایی است
که خبر می‌آرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می‌آیید
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من

منبع:ساعدنیوز-کوکا

نظر بدهید

توجه داشته باشید که آدرس ایمیل نمایش داده نمی شود.

توجه داشته باشید پس از تایید نمایش داده می شود